تجربیـات تحصیل در دانشگاه یورک کـانـادا
میلاد
دانشجوی PHD مهندسی مکانیک دانشگاه یـورک کانادا
[bookly-cancellation-confirmation]
سوالات گفتگو
چطور شد که به فکر اپلای تحصیلی افتادی؟
بیشتر درباره ی رزومه تحصیلی و رزومه حرفه ای خودت توضیح می دی؟
به نظرت چی میشه که یک رزومه از بین کلی رزومه تقریبا هم سطح انتخاب می شود؟
برای گرفتن مدرک زبان چه مسیری را طی کردی؟
چطور تونستی استادی را پیدا کنی که دقیقا هم مسیر با پروژه ات باشد؟
تحصیل دوباره در مقطع ارشد به جای دکترا فکر می کنی چه مزیت ها و چه معایبی دارد؟
در دانشگاه یورک چقدر احتمالش هست بعد از ارشد بلافاصله برای دکترا هم جذب شد؟
دانشگاه یورک چه امتیازاتی نسبت به دیگر دانشگاه های تورنتو دارد؟
خدمات دانشجویی در دانشگاه شما چطور است؟
شرایط خوابگاه ها و پانسیون های اقامتی چطور هست؟
آیا دخل و خرج زندگی دانشجویی با فاند که می گیری جور در میاد؟
آیا برای بچههای دانشگاه یورک اجباریست که بخوان دستیار استاد بشن یا انتخابیه؟
درمورد سفر به چین و بلژیک و شرایط اونجا هم لطفا توضیح بده.
از سختی های مهاجرت دانشجویی بگو.
آیا به انجمن ایرانی های تورنتو هم سر زدی و باهاشون تعامل داری؟
مقداری فضای دانشگاهی، اساتید و کیفیت دوره ها در ایران و کانادا رو با هم مقایسه کن؟
پیدا کردن کار دانشجویی و کار بعد از فارغ التحصیلی به چه صورتی هست؟
شرایط کار دانشجویی در تورنتو چطور هست؟
در پایان چه توصیه برای کسانی که می خوان، برای تحصیل به کانادا بیان داری؟
پرسش ها و پاسخ ها
دوستان خوبم سلام. من مهسا هستم. به نمایندگی از خودم و همهٔ بچههای تیم تراست بهتان خوشآمد میگویم و خیلی خوشحال هستم که یک روز دیگر با یک گفتگوی عالی دیگر همراه ما هستید. با ما باشید. مطمئنم جواب خیلی از سؤالهایتان را که مربوطبه پروسهی اپلای و پیداکردن استاد و مهاجرت به کانادا، بهخصوص استان انتاریو، دانشگاه یورک، است میتوانید در مصاحبهی امروزمان پیدا کنید. قرار است با دوست خیلی خوبی که توانسته است مسیر اپلای را با موفقیت طی کند و الآن دانشجوی مقطع دکترا در دانشگاه یورک است صحبت داشته باشیم. میلادجان سلام.
من هم خدمت شما سلام عرض میکنم و ممنونم که حالا من را اینجا دارید. مرسی.
خیلی خوشحالیم که با ما هستی و ازت ممنونم که خواستی کنارمان باشی، تجربیات خودت را با دوستان ما شیر کنی، کمی بیشتر برایمان میگویی؟
من تقریباً، اگر حالا اینطوری بگویم، حداقل هفتهای یک بار از دوستانم تماس دارم. فکر کنم اگر یک ویدیویی ضبط شود، به افراد بیشتری کمک میکند. خب درمورد خودم اینطور شروع کنم که من لیسانسم را در دانشگاه تبریز بودم، مهندسی مکانیک، برای ارشد به تهران رفتم و بعد برای دکترا در دانشگاه یورک اپلای کردم.
میلادجان، چه شد که از اولش به فکر اپلای افتادی و نخواستی دکترایت را در همان دانشگاه تهران یا یک دانشگاه دیگر ادامه بدهی؟ این جرقهاش از کجا در ذهنت زده شد؟
من در دوران لیسانس اصلاً فکرش را هم نمیکردم که بخواهم اپلای کنم. یعنی میگفتم مگر آدم از ایران میرود؟ این همه دانشگاه خوب، چرا اصلاً؟ دلیلش چیست؟ به تهران رفتم. آنجا حین تحصیل سر کار هم میرفتم. بعد از اینکه سال اول گذشت، گفتم چه اشکالی دارد، آدم میتواند برود، یک تجربیاتی کسب کند و با نفرات مختلف از جاهای مختلف در دنیا ارتباط برقرار کند و تجربهی بیشتری بهدست بیاورد. یعنی تنها دلیلی که برای خودم داشتم این بود که چهار سال بیایم و یک تجربهی متفاوت داشته باشم، و اگر نه، میتوانستنم در همان دانشگاه تهران دکترایم را بخوانم. اصلاً استادم هم خیلی مایل بود که بمانم. تصمیم گرفتم که بیایم و تجربهی جدیدی کسب کنم. فقط همین.
میخواستی جهان متفاوتی را تجربه کنی. واقعاً ارزشش را دارد؛ درست است؟
جداً بله. دارد. میآیی آدمهای مختلف از جاهای مختلف را میبینی. سختیهای خودش را هم دارد. نمیشود مثلاً گفت که همهاش خوب است، ولی حالا جلوتر توضیح میدهم چه سختیهایی دارد.
بله. حتماً درمورد سختیهای مسیر مهاجرت هم صحبت میکنیم. میلادجان کمی بیشتر از رزومهی تحصیلی و یا اگر سابقهی کار داری، از رزومهی حرفهای خودت برای ما میگویی؟
من لیسانس را، گفتم، دانشگاه تبریز بودم. معدلم خوب بود، جزء رنکها بودم؛ یعنی نزدیک هجده بود. در تبریز هم هجده آوردن کمی سخت است. همهجا سخت است، ولی خب دانشگاه تبریز کمی، دپارتمان مکانیک مخصوصاً، سختگیر بود.
زرنگ بودید.
زرنگ حالا نمیگویم، ولی خب بالأخره در آن شرایط توانستم مثلاً بین بچهها رنک دو یا سه باشم. یادم نیست. معدلم نزدیک هجده بود. از پروژهی لیسانس هم یک کنفرانس، حالت پیپر، آن موقع در ترکیه بود. یک کنفرانس داشتم. بعد آمدم ارشد دانشگاه تهران، دوباره معدلم بالا بود؛ نزدیک هجده بود. یک ژورنال در دانشگاه تهران بود که من برای ارشدم هم یک ژورنال داشتم. درمورد سابقهی کاری، در دو تا شرکت مختلف کار میکردم. اول در مجتمع فولاد شهر خودمان بودم. بعد که به تهران آمدم، در شرکت نفتی کار میکردم.
یعنی شغل مرتبط با تحصیلاتت داشتی؟
بله. شرکت نفتی بود. بله.
درست است. میدانی، چیزی که برای دوستان ما خیلی همیشه جای سؤال است و اهمیت دارد این است که خب شاید خیلی از متقاضیان در یک سطح مشترکی باشند. میخواهیم بدانیم بهنظر تو چه باعث میشود که آن رزومه برنده شود؟ یعنی آن آیتمی که میتواند رزومهی ما را نسبتبه بقیهی متقاضیان بالا بکشد چیست؟ معدل است؟ مقاله است؟ نمرهی زبان است؟ خودت چه تجربهای داشتی؟
من اینها را بخواهم دستهبندی کنم، همانطور که گفتید، سه تا دسته است. یا اینکه معدل یا دانشگاهت تاپ باشد. حالا دانشگاه زیاد فرقی ندارد، ولی اگر کمی شناختهشده باشد، کمک میکند. پس یکیاش معدل و دانشگاه شناختهشده است. دومیاش ریسرچ است؛ یعنی اینکه یکی-دو پیپر خوب در آن زمینهای که میخواهی کار کنی داشته باشی. سومی نمرهی زبان است. ما میتوانیم با اینها روزومهمان را قوی کنیم. ولی از این به بعدش دست ما نیست. به استاد بستگی دارد. استاد شخص من، معدل برایش خیلی مهم است، مخصوصاً معدل لیسانس. یعنی هرکس که بهش ایمیل میزند، میگوید ترنسکریپتت را بفرست. ولی مثلاً یک استاد دیگر میگوید نه، مثلاً معدل مهم نیست، طرف یک پیپر در زمینهای که میخواهد کار کند داشته باشد. بعضی از استادان نمرهی زبان را میبینند. طرف اگر نتواند مثلاً کارش را خوب پرزنت کند، زیاد نمیتواند موفق باشد. یعنی به استاد بستگی دارد و دست ما نیست. ما ایمیل را، براساس آن چیزی که داریم، استاد تصمیمش را میگیرد. ولی میتوانیم این سه مورد را قوی کنیم و با اینها روزهمان را بسازیم.
درست است. شما برای گرفتن مدرک زبان چه مسیری را طی کردی؟ کلاس رفتی؟ دورهی خاصی را گذراندی؟ یا سلف استادی کردی تا بخواهی به آن نمرهی دلخواه برسی؟ چقدر زمان ازت گرفت؟
من، همانطور که اول گفتم، کلاً قصد اپلای نداشتم. یعنی بخواهم تاریخی بگویم، دسامبر ۲۰۱۶ بود که من از استاد اوکی گرفته بودم؛ بهخاطر اینکه حالا معدل خیلی برایش مهم بود و پروژهای که داشت، دقیقاً به پروژهی ارشد من شبیه بود و اوکی را داده بود. من حتی باور کنید نمیدانستم تافل چیست، یعنی در این حد. یعنی اصلاً برنامهای برای اپلای نداشتم و بهخاطر همین شاید شخص مناسبی برای گفتن این راه نباشم. ولی حالا بازم شاید یک مورد اینطور باشد. من دسامبر شروع کردم، سپتامبر باید آنجا میبودم. بچههایی که الآن در پروسهی اپلای هستند میدانند که طرف باید در اوایل مهر و آبان نمرهی زبانش دستش باشد و پذیرش و ویزا بگیرد. من آن موقع میخواستم مدرک زبان بگیرم تا اپلای کنم. بهخاطر همین فکر کنم فوریه یک بار ثبتنام کردم که سریع امتحان بدهم که بار اول نشد. در تهران کلاس فشرده میرفتم که فکر کنم مال علیمحمدی بود، اگر اشتباه نکنم. آنجا یک کلاس خیلی فشردهی یکماهه رفتم، در این حد که بدانم چی به چی است. یک بار امتحان دادم و خوب نبود. بعد یک ماه دیگر دوباره یک امتحان دیگر دادم که نزدیک ۸۵ شدم. نمرهی زبانم خیلی خوب نشد، چون وقتی نداشتم. سر کار میرفتم و درگیر بودم. ولی خب شاید برای بعضی از بچهها هم دقیقاً اینطور باشد. ولی بحثی که اینجا مهم است این است که استاد اگر شخص را بخواهد خیلی میتواند حمایت کند. حتی اگر دو-سه نمره پایینتر باشد، اگر استاد بگوید: «مشکلی نیست و من باهاش اسکایپ کردم و میدانم سطح زبانش چطور است» طرف میتواند برود. این هم یک مورد است.
اتفاقاً به نکتهی خیلی خوبی اشاره کردی که سؤال خیلی از دوستان ما هم هست. شما گفتی که توانستی استادی را پیدا کنی که یک جورایی پروژهاش و ریسرچ اینترستش دقیقاً با کاری که شما کرده بودید مچ بود. چطور توانستی این کار را بکنی؟ چطور توانستی استادی را پیدا کنی که دقیقاً با پروژهات هممسیر باشد؟
دوباره میگویم که جریان من خاص است، ولی کلیاتش را میگویم. دانشجوی استادی که الآن با او کار میکنم، در دانشگاه تهران استادم بود. یعنی استاد استادم بود. بعد زمینهای که کار میکرد خیلی نزدیک بود. ولی باز میگویم، استادم اصلاً کمکم نبود. ازش میخواستم که ایمیل بزند، استاد خودش بود، تا بالأخره من بتوانم بروم. تا آخر هم ایمیل نزد. بالأخره آخر سر خودم ایمیل زدم و اسکایپ کردم. ولی در حالت کلی دو-سه راه هست. یکیاش این است که به وبسایت استاد میروی و ریسرچ اینرستهایش را میبینی. ولی تجربهای که من از این دارم این است که همیشه خوب نیست. مثلاً شاید استاد آپدیت نکند. مثلاً من یک بار شخصاً تجربه داشتم که یک استاد در استرالیا بود، ولی زده بود نانوپولوید و اینجور چیزها. گفتم بهبه، این به من میخورد. بعد رفتم با یکی از دانشجوهایش صحبت کردم، میگفت مثلاً این ریسرچ سه سال قبلش است، همینجوری اسمش مانده و الآن تمرکزش روی آن نیست. بهخاطر همین بهترین راه آخرین پیپرهایش است. یعنی سال قبل یک پیپر چاپشده مسلماً دارد. در آن زمینه کار میکند. مورد دوم این است که با دانشجوهایش صحبت کنید. چون دانشجوهایش داخل آن لب هستند و میدانند دقیقاً استاد دارد چه کار میکند. این خیلی میتواند کمک کند.
یعنی به دانشجوهای آن استاد مربوطه ایمیل بزنند؛ درست است؟
ایمیلزدن، یک راه ارتباطی، لینکدین، هر طریقی. خوشبختانه هر گروهی را که نگاه کنید، حداقل یک ایرانی هست.
ما همهجا هستیم.
بله همهجا هستیم.
یعنی شما فقط به یک استاد ایمیل زدی، سراغ اساتید دانشگاههای دیگر نرفتی؟
بله. من یک ایمیل زدم. من میگویم شرایطم خیلی خاص بود.
بله واقعاً.
شاید اگر دو ماه بعدتر میزدم، این اتفاق نمیافتاد. در اپلای این خیلی مهم است. Right time right place یعنی باید در زمان درستش بزنی. من آن موقعی که ایمیل میزدم، استادم به دنبال دانشجویی بود که میخواست مثلاً، در مکانیک بچهها میدانند، میخواست در زمینهی ترانسفر وارد بشود قبلاً کار نکرده بود. من هم دقیقاً در ارشد روی آن موضوع بودم با دو استاد. دقیقاً شبیه هم بود. میگویم، بعضی وقتها هم بچهها سریع ناامید میشوند، بعد از اینکه چند ایمیل میزنند. ولی واقعیتش این است که دست ما نیست. یعنی باید در زمان مناسبش بیفتی. درست است که رزومه مهم است، ولی خب شانس هم کمی دخیل است. یعنی موقعی که به استاد ایمیل میزنی، شاید هفتهی قبل یک دانشجو برداشته باشد؛ هیچبههیچ. اصلاً ده پیپر هم داشته باشی، خوب نمیشود.
درست است. حالا سؤالی میخواهم بپرسم که شما تجربهاش را نداشتی، ولی کلاً میخواهم بدانم نظرت درموردش چیست. اینکه بچهها بخواهند مستر مجدد، ارشد مجدد، بهجای دکترا بخوانند فکر میکنی چه مزیتهایی دارد، چه معایبی دارد؟ آیا درست است که مسیر بازتر است، راحتتر است؟ آیا درست است که دانشگاههای خوب کانادا به بچههای ارشد کمتر فاند میدهند؟ در دکترا شانس فاند بیشتر است؟ اینها چیزهایی است که ما میشنویم، ولی خب شاید با واقعیت کمی فاصله داشته باشد.
درست است. من بحثم را اینطور شروع کنم: به هدف طرف بستگی دارد. یکی که نمیخواهد بعداً در محیط آکادمیک بماند، به ریسرچ علاقهای ندارد، فقط میخواهد یک مدلی فقط اپلای کند و بیاید، برای او PhD احساس میکنم خوب نیست. چون زمان را ازدست میدهد. چهار سال است، اگر بتواند در آن مدت مشخص تمام کند. کلاً زندگیاش عقبتر میافتد. ولی آنی که مستر میآید، خیلی سریع، دوساله، تمام میکند. بعد پروسهی اقامت دائمش راحت اتفاق میافتد. راحت میتواند به بازار کار برود و خیلی خوبیهای اینجوری دارد. ولی از آن طرف هم دوباره دو سال است. احتمالاً خیلی سریع میگذرد. تا بخواهی خودت را پیدا کنی، ناگهان میبینی مستر تمام شده است. چجوری کار پیدا کنم؟ در PhD کمی آرامش بیشتری داری، میتوانی راحت مثلاً اینجا خودت را پیدا کنی، بعداً با محیطش آشنا بشوی. اینها مزایا و معایش است. یک بحث دیگری هم که هست، بحث پیداکردن پوزیشن است. اکثراً استادها ترجیح میدهند دانشجوی PhD بگیرند. چون پروژهای است که میخواهد یکی چهار سال رویش کار کند. زمان بیشتری دارد. ارشد خیلی سریع اتفاق میافتد. بهخاطر همین اکثراً پوزیشن برای ارشد کمتر است یا اگر هم باشد، بحث این است که بعضیهایش فاند ندارند و بعضیهایش فاند دارند. کلاً میگویم پیداکردن پوزیشن ارشد کمی مشکلاتش بیشتر است. حالا اینکه فاند دارند یا نه، این هم به پالیسی دانشگاه ربط دارد. دانشگاهی که من در آن هستم، هیچوقت دانشجوی بدون فاند نمیگیرد، چه مستر، چه دکترا. یعنی پالیسیاش اجازه نمیدهد. یا باید دانشجو را بگیرد و بهش فاند بدهد، یا نمیتواند بگیرد. ولی مثلاً دانشگاههای دیگر، مثلاً همین تورنتو، سه دانشگاه دارد؛ یورک شمالش است، دو دانشگاه هم مرکز شهر است: Ryerson و U of T. اینها اینطور است که مستر را بدون فاند میتوانند بگیرند، یا مثلاً حتی پارشال فاند هم میگیرند. مثلاً طرف شهریه نمیدهد و هزینههای زندگیاش را خودش میدهد. بهخاطر همین، بخواهم جمعبندی کنم، اگر هدف شخص واردشدن به بازار کار بهصورت سریع است، خواندن مستر مجدد خیلی خوب است. کلاً برای آنهایی که نمیخواهند در محیط آکامیک باشند، PhD خواندن ارزشی ندارد. چون بعداً فرصتهای شغلی هم خیلی محدودتر میشود. یعنی کسی که PhD میخواند، حتماً باید در زمینههای آر اند دی کار کند یا در محیط دانشگاه باشد.
بله دیگر. یکجورهایی over qualify میشود. درست است. چیزی که الآن میان صحبتهایت به ذهنم رسید که بپرسم این است که در ایران، من خودم شاید بهعنوان دانشجو تجربهاش را داشتهام، ما میگوییم دانشگاهها، بهخصوص دانشگاههای خوبی که یک رشته را از مقطع لیسانس تا PhD دارند، اگر آنجا فوقلیسانس بخوانی، شانس اینکه برای PhD هم جذب شوی بیشتر است تا دانشجویی که آنجا ارشد نبوده است. آیا در دانشگاههای آنجا هم بهنظرت اینطور است؟ یعنی مثلاً کسی که برای مستر مجدد مثلاً همین رشتههای مکانیک شما به دانشگاه یورک میآید، آیا میتواند خیلی امیدوار باشد که، بعد از دوسال، بلافاصله برای جذبشدن در PhD هم شانس بالاتری دارد؟
دقیقاً. الآن من نگاه میکنم به بچههایی که مستر را در دانشگاه یورک تمام کردهاند، اکثراً دانشگاههای خیلی بهتری رفتهاند. درحالیکه اگر از ایران بخواهی بعد از مستر اپلای کنی، یکخرده فرصت کمتر است. یا استادها سعی میکنند از داخل کانادا بگیرند، یا دانشگاهی باشد که شناختهشده باشد. به این خاطر، حتی آنهایی که دوست دارند در محیط آکادمیک باشند، شاید ارزش این را داشته باشد که یک مستر مجدد به یک دانشگاه در اینجا بیایند، حالا دانشگاهی که رنک خیلی فوقالعادهای نباشد. بعد از آن، چون مسترش را اینجا خوانده است، به مراتب فرصتهای بیشتری دارد. مثلاً طرف در یورک است، میخواهد مثلاً به U of T برود شاید مثلاً از ایران نمیتوانست مستقیماً اپلای کند. میتواند اینجا حضوری پیش استاد برود و با او صحبت کند. بالأخره داخل کاناداست. این یک پارامتر است. پارامتر بعدی هم این است که استاد را میشناسد؛ میداند که با کدام استاد کار کرده است، پیپرش این است. کمی اینجا قابللمستر است تا ایران.
درست میگویی. میلادجان، شما که گفتی همین یک ایمیل را زدی و همین یک دانشگاه را از اول انتخاب کردی، کمی میشود از خدمات دانشگاهت به ما بگویی؟ اگر بخواهی یک مقایسهای بکنی با همین سه دانشگاه خوبی که در تورنتو هست، فکر میکنی چه امتیازاتی دارد؟ شاید بعضی از دوستان ما یورک جزء گزینههایشان باشد.
دسترسی به رنک دانشگاهها و اینجور چیزا خیلی راحت است. میتوانند بروند پیدا کنند. ولی بحثی که من میخواهم بکنم، بحث دپارتمان مهندسی است. مهندسی یورک از سال ۲۰۱۳ راه افتاده است. بهخاطر همین از طرفی خیلی جدید است. شاید اینطور بگویم که سابقهی آنچنانیای که بخواهد حتی رنکینگش را بسازد ندارد. استادهایش جوانند. ولی از آن طرف بحث این است که خیلی پول واردش میکنند. سومین دانشگاه بزرگ کاناداست، دومی در انتاریو. تعداد دانشجوهایش خیلی بالاست. خیلی سرمایهگذاری میکنند. خیلی فاند برای ساختن و مجزکردن آزمایشگاهش میآید؛ این از بابت دانشگاه. استادهایی هم که میگیرند، مثلاً استاد خود من، سیزده سال دانشگاه آلبرتا استاد بود. حتی آنجا به درجهی پروفسوری هم رسیده بود. بعد دانشگاه یورک واقعاً او را خرید. اینطور بوده است که دانشگاه خواسته است دپارتمان مهندسی را بسازد و با حقوق بالا گفته است که مثلاً به دانشکدهی مکانیک بپیوندد. این درمورد دانشگاه بود. حالا بچهها خودشان خیلی راحت میتوانند سرچ کنند، ببینند استادهایش چطور است. ولی بحث دیگری که هست بحث این است که..
خدمات دانشجویی چطور است؟
خدمات را میخواهم بگویم. خدمات health benefit را نمیدانم اصطلاحش چیست. هر دانشگاه اینجا برای تحصیلات تکمیلی برای آنهایی که تیای میروند، آرای میروند، یک بیمهی تکمیلی خودمان بگوییم دارند. اینجا بیمه اینطور است که از طرف دانشگاه یک بیمهی معمولی مثل ایران برای سرماخوردگی و اینجور چیزهای عادی میگیری؛ ولی بحث دندانپزشکی و یکسری چیزهایی که ایران بیمهی تکمیلی بود، اینجا هم چنین پلنهایی هست. با جرأت میتوانم بگویم یورک بهترینش را دارد. بهخاطر آن یونیونی که دارند، خیلی خوب توانستهاند بیل بگیرند. یک مثال بزنم، مثلاً کاور دندانپزشکی یورک الآن سههزار تا در سال است. شاید مثلاً یوآرسی رایرسون به هزار هم نرسد. یعنی از دو برابر بیشتر است.
این شامل حال همهی دانشجویان اینترنشنال بینالمللی هم میشود دیگر؟
بله. آنهایی که با فاند میآیند و مستر و PhD هستند. بدون فاند هم که گفتم عملاً امکانپذیر نیست. ازلحاظ health benefit خیلی نسبتبه آنیکی دانشگاه بهتر است.
درست است. شرایط خوابگاههایش چطور است؟ پانسیونهای اقامتی.
این را یادم رفت بگویم. یورک هاوسینگ دارد و میتوانم بگویم سه مثلاً مجتمع آپارتمانی و حالا آپارتمانی هاوسی دارد. ازلحاظ خوابگاهی هم خیلی خوب است. چطور خوب است؟ مثلاً یک خانهی یکخوابه را میتوانی مثلاً حولوحوش ۱۲۰۰ تا رنت کنی. درحالیکه در تورنتو با ۱۲۰۰ تا امکانپذیر نیست. یعنی با همهی هزینههای آب و برق و همهچیز ۱۲۰۰ تا میشود. درحالیکه مثلاً بخواهی معمولی رنت کنی، شاید به دوهزار تا هم برسد. این هم باز یک نکتهی مثبت راجعبه یورک است.
بسیار عالی. حالا شما بهرحال جزء دانشجوهایی بودی که فاند گرفتی. میخواهیم بدانیم که آیا این فاند جوابگوی دخلوخرج زندگی دانشجویی آنجا هست یا نه؟ میدانم که تا حد خیلی زیادی به لایف استایل و سبک زندگی خود آن فرد بستگی دارد. اما بهطور کلی اگر شما بخواهید شرایط دانشجویی متوسط را درنظر بگیری، آیا فاند جوری هست که خیال دانشجو راحت باشد؟
این به میزان فاند بستگی دارد که خیلی متغیر است. من درمورد یورک صحبت میکنم. بگذارید اینطور توضیح بدهم، یورک در شمال تورنتو است. میزان فاندی که میدهد فیکس است و برای همه حولوحوش ۱۵۰۰ تا ۱۶۰۰ است. برای همین دانشجو باید هم تیای برود و هم آرای. ولی چون شمال شهر است، یکخرده هزینهها از لحاظ مسکن و اینجور چیزها پایینتر است. مثلاً رایرسون و یوآرسی داخل شهرند. در اینها ۱۵۰۰ را فقط آرای میدهد و تیای آنتاپ میشود. این را برای این تقریبی مثال زدم که متوجه شوید که مدل فاندینگ دانشگاه به دانشگاه فرق دارد. ولی کلاً، در حالت کلی، یک مدلی فاند میدهند که برای یک نفر، برای زندگی متوسط به بالا خیلی خوب باشد. من مثلاً عددی بگویم که جنرال صحبت نکرده باشم؛ همان ۱۵۰۰ و ۱۶۰۰ دانشجویان معمولی یورک مینیمم فاندینگ میگیرند. اگر یک نفر بخواهد خانه را تنهایی بگیرد، باید مثلاً ۱۲۰۰ تا بدهد، بقیهاش هزینهی زندگی میشود. ولی کاری که بچهها میکنند این است که یک خانهی یکخوابه میگیرند و با یک نفر شیر میکند. مثلاً پانصد-ششصد تا برای خانه میدهد. سیصد-چهارصد تا دیگر نهایت خرید خوراکی و اینهاست. حالا اگر نخواهی خیلی رستوران بروی، اینجور چیزها بهقول شما به لایف استایل بستگی دارد. طرف میتواند حتی سیو هم بکند. دوستی دارم که ماهی هشتاد تا سیو میکند. ولی دوستی هم دارم که شاید همان ۱۶۰۰ تا هم برایش کافی نیست. حتی با همین فاندینگ هم بچهها هستند، از مصر، خانمش اینجاست، دو بچه هم دارد، با همان فاند میتواند جمعوجور کند. یعنی خیلی به لایف استایل بستگی دارد.
چقدر هنرمند! با دو بچه واقعاً خیلی استعداد است...
مصریها خیلی به بچه و اینها اعتقاد دارند. سومیاش هم در راه است.
ای وای! دانشگاه باید یک جایزهای به زنش بدهد، یک مبلغ اضافه در ماه. دارند کمکاری میکنند. درست است. بسیار عالی. درمورد تیای شدن که گفتی، این را هم میخواستم ازت سؤال کنم: آیا شما خودت تجربهی تیای بودن دارید؟ آیا برای بچههای PhD یورک اجباری است که تیای شوند یا آپشنال است؟
این هم بله. دوباره به دانشگاه بستگی دارد. توضیح دادم. در یورک این جزء فاندینگ پکیجش است. یعنی دانشجو که به اینجا میآید، حتماً باید سالی سه تا تیای برود. یعنی بخشی از فاندش از آن میآید. ولی در دانشگاههای دیگر ممکن است متفاوت باشند. مثلاً در رایرسون یا یوآرسی دوستانم هستند. آنها برای آرای یک مینیمم میگیرند و با استاد قرارداد میبندند. بقیهاش رقابتی است. یعنی خودشان باید اپلای کنند و تیای را بگیرند. بحث دیگر که درمورد یورک خیلی جالب است این است که فاندینگ همه برابر است. در بعضی دانشگاهها مثلاً استاد میتواند بگوید من زیاد بهت آرای میدهم. حالا در دپارتمان برق یکی هست که تیایهای دانشجویش را خریده است. یعنی به دانشگاه پول داده است که طرف تیای نرود. ولی خب فاندینگ همه یکی است، به شرط اینکه اسکالرشیپ نداشته باشند. یعنی مینیمم فاندینگ دانشجوها برای همه یکی است. ولی من مدل فاندیگم با بچهها فرق دارد. یک اسکالرشیپی برای استان انتاریو است. سالی چهلهزار تا به دانشجویان اینترنشنال، بهمدت چهار سال، میدهد. حالا اینها شرایط حالتهای خاص است. الآن استاد من به من دیگر آرای نمیدهد. آن چهلهزار تا را استان انتاریو به حساب دانشگاه میریزد. دانشگاه یکسومش را برمیدارد و دوسومش را به من میدهد. یکسوم را دوباره در قالب تیای بهم میدهند. اگر از آن حدی که دارم، چهلهزار تا، دوباره بخواهد تیای بدهد، خیلی مقدارش بالا میرود. بهخاطر همان، این پالیسی را دارند. حالا این حالت دوباره استثناست. کلاً من با استثنائات جلو میروم.
واقعاً استثنای خوششانسی هم هستی میلادجان. نه. خب قطعاً تلاش خودت هم بوده است. دانشگاه خوب، رزومهی خوب، پشتکار خوب، واقعاً اینها بیتأثیر نیست. اینکه توانستی روی یک پروژهی متفاوت سخت کار کنی، این چیزی بود که شانست را بالا برده بود. شنیدیم که شما یک سری هم به چین و بلژیک زدی، یکذره درمورد آنها هم برای ما بگو.
این را من اینطور شروع کنم، اکثر بچهها این سؤال را دارند که چه دانشگاهی انتخاب کنیم، رنکش چجوری باشد، استاد مهم است؟ دانشگاه مهم است؟ من با این شروع کنم و بعد دنبال توضیحات بلژیک و چین بروم. بهنظر شخص من، استاد خیلی مهمتر از رنک دانشگاه است. شما بخواهی دانشگاهی با رنک خیلی خوب بروی، ولی زمینهی استادش بهت نخورد یا اصلاً علاقه نداشته باشی، خب مسلماً آنطور نخواهد بود که تو میخواهی. میخواهی بروی بهاندازهی کافی پیپر بدهی یا بالأخره موفق شوی. وقتی زمینه را دوست نداری، دانشگاه هر چقدر خوب هم باشد، مهم نیست، وقتی تو نمیخواهی جلو بروی خب ارزشی ندارد. من وقتی اپلای میکردم، زمینهی استاد و اخلاق استاد و چنین چیزهایی خیلی برایم مهم بود. استادی که دارم، خوشبختانه، در زمینهای که دارد، خیلی خوب است. همکاریهای مختلفی با کشورهای مختلف دارد. یک پروژه گرفته بودند که بین چین و بلژیک و کانادا بود. یعنی طراحیاش اینجا بود، ساختش در چین بود، تستی که قرار بود بگیریم در اروپا بود. این هم باز مفصل است. در شرایط خاصی باید اتفاق میافتاد، اصطلاحاً زیروگراویتی است. باید آنجا داخل هواپیما میرفتیم. یک حالتی بود که محیط بدون گرانش را سیمولیشن میکنند. آنجا توانستیم آن تست را بگیریم. اینها همه بستگی به استاد دارد. در همین یورک کلی PhD هست، در دانشگاه دیگر هم هست، ولی خب وقتی استاد بتواند همکاریهای مختلفی با دانشگاههای مختلف بکند، خب ما هم بخشی از آن میشویم. سال قبل، قبل از کرونا، ستاپ را اینجا طراحی کردیم. من بهمدت تقریباً دو ماه، حالت اینترن شیپ، به چین رفتم. دستگاه را آنجا ساختیم. دوباره امسال، حوالی اکتبر، سه ماه به اروپا رفتم که تست را انجام بدهیم و تمام کردیم و نتایج را گرفتیم. کانادا برای اینجور اینترن شیپها یکسری اسکالرشیپهایی دارد. اصطلاحی هست بهنام مایتکس هست؛ به دانشجوهایی که خارج از کانادا تحصیل میکنند، یک مقدار فاندی میدهد که به اینجا بیایند و در لبهای مختلف کار کنند و برعکس. برای دانشجوهایی که داخل کانادا هستند، برای دانشگاههای خاصی اسکالرشیپهایی تعریف شده است که دو-سه ماه بهصورت اینترن شیپ به آنجا بروی و برگردی. من آن را هم توانستم بگیرم. این یک مایتکس به مبلغ ششهزار تا بود که به دانشگاههای خاصی در کشورهای خاصی بروی و بتوانی حالت اینترن شیپ در آنجا کار کنی.
بسیار عالی. باید تجربهی جذابی بوده باشد.
بله. تجربهی خیلی خوبی بود. اول که شروع کردم و گفتم میخواستم تجربه کسب کنم، همین چیزها هم هست دیگر. اینجا سختیهای خودش را دارد، ولی از آن طرف یکسری فرصتها هم ایجاد میشود که واقعاً یونیکاند. شاید اگر مثلاً در ایران میماندی، نمیتوانستی اینها را تجربه کنی. ولی از آن طرف هم یکسری چیزهای دیگر را ازدست میدهی.
مثلاً چه چیزهایی؟ کمی از سختیهای مهاجرت دانشجویی برایمان بگو. بالأخره همهاش هم که گل و بلبل نیست.
بزرگترینش برای شخص من دوری از خانواده است. آدم عمرش اینجا میگذرد و من میبینم بهجای اینکه مثلاً کنار خانوادهام باشم، آنها اینجا دارند زندگیشان را جلو میبرند و من لحظات مختلف پیششان نیستم. عمرمان چقدر است؟ این واقعاً دغدغهی بزرگ است، نه برای من، برای همه. بحث بعدی این است که در شادیها و غمهای خانواده نیستی. یکی عروسی میکند، نمیتوانی بروی. خدایی نکرده، یک اتفاق بدی هم میافتد. حالا اتفاق بد به کنار، این دوری دوباره برای آن اضافه میشود. بحث بعدی هم تنهایی است. یعنی آنهایی که میآیند، واقعاً باید یک کامیونیتی کوچک اینجا خودشان درست کنند. حالا خوشبختانه ما اینجا گروهی داریم که خیلی خوب است؛ عین خانواده است. ولی اگر این را نداشته باشی، واقعاً سخت است. یعنی شاید ماههای اول، سال اول، بگویی آره، آمدهام کانادا، اینجا این طرف و آن طرف بروی و بگردی. ولی بعد از یک سال، نیاز به زندگی داری. خب بالأخره کانادایی، ولی بعدش چی؟ بهخاطر همین باید بتوانی دوستان نزدیک، عین خانواده، برای خودت پیدا کنی. اگر اینطور نباشد، واقعاً اذیت میشوی.
حالا شما در تورنتویی که خیلیها بهش تهرانتو میگویند. پر از ایرانی است. یکذره از کامیونیتی ایرانیهای آنجا هم برایمان میگویی؟ خودت توانستهای واردشان بشوی؟ جمعش چطور است؟
همانطور که گفتید، تورنتو دومین کامیونیتی بزرگ ایرانیان را دارد. بعد فکر میکنم لس آنجلس یا کالیفرنیا، یکی از اینهاست. این در مهاجرت خیلی مهم است که تو بعد از مدتی دوست داری یکسری کالای ایرانی بگیری. نمیدانم، شاید یک چیز خیلی کوچک باشد، ولی خب دوست داری بگیری. اصلاً عرقنعنا، چیزی که اینجا ندارند. وقتی که کامیونیتی ایرانی باشد و تو دسترسی داشته باشی، این خودش نوعی آرامش است. یا مثلاً رستوران ایرانی، اینجا دیگر بحث این نیست که هست یا نیست؛ بحث این است که بین این چهار تا به کدامش بروی.
مثلاً کدام قورمهسبزی خوشمزهتر است.
دقیقاً. این واقعاً مهم است. شاید الآن آنهایی که ایراناند بگویند قورمهسبزی به چه دردم میخورد. ولی بعد از مدتی واقعاً برای بعضی چیزها دلت تنگ میشود.
واقعاً همینطور است.
از این بابت خیلی عالی است، رستورانهای مختلف، سوپرمارکتهای مختلف. بعضی وقتها، برای کارهای مختلف که اپلای میکنی، میبینی یک ایرانی هست. بالأخره هموطن است دیگر، کمک میکند. خیلی از این اتفاقها میافتد. ولی خب بعضی از اتفاقهای بد هم همیشه میافتد. در هر جامعهای بد هست، خوب هست. بعضی وقتها من دیدهام در گروههای مختلف بین ایرانیها دعوا میشود. بعضی وقتها هم دیدهام که خیلی همدیگر را، مثلاً برای کار و اینجور چیزها، ساپورت میکنند. تقریباً عین ایران، هم خوب داشتیم، هم بد داشتیم.
آخرین سؤالم در حوزهی دانشگاه را بپرسم. بعد میخواهم یکذره وارد کار بشوم. خب شما در ایران هم در دانشگاههای طراز اول و عالی درس خواندی، آنجا هم دوباره داری در یک دانشگاه طراز اول درس میخوانی. میتوانی کمی فضای دانشگاهی، کیفیت اساتید، کیفیت دورهها را هم برایمان مقایسه کنی؟
از اساتید شروع کنم. اساتید اینجا چون باید فاند بگیرند و گرنت بگیرند و به دانشگاه بیاورند، نسبتاً اکتیوترند، نسبتاً نه، خوب اکتیوند. حالا باز استثنائاتی هم در ایران هست. ولی ایران اینطور نبود. استاد حالا یک موضوعی داشت یکسری کاری میکرد. استثنایی هم آنجا هستند، ولی در حالت کلی، اینجا چون باید فاند بگیرند، خیلی اکتیوترند. از دانشجو کار میخواهند، پول میدهند. پول میدهند و کار میخواهند. به همین دلیل، از لحاظ استادی نسبتبه ایران بهتر است. یعنی استاد وقت میگذارد. دقیق مشخص است. جلسههای هفتگی داری، باید کار تحویل بدهی. ازت کار میخواهد. بحث بعدی، دوباره چون گرنت آورده است، ازلحاظ مالی خیلی تأمین هستی. مثلاً من وقتی میخواستم ستاپم را بسازم، استاد کردیت کارتش را داد و گفت هر چیز لازم است باید از اینجا بگیری. خب درحالیکه اگر با ایران مقایسه کنی، یک دانه چسب که میخواستی بگیری، باید ده جا بروی و فلان جای دانشگاه بروی. اینها یکسری آرامشهایی است که فقط تمرکزت را روی ریسرچ میگذاری، که میگویی ازلحاظ مالی من تأمینم. استاد وقتش را میگذارد. همهچیز مشخص است، یا پروژهات بخشی از صنعت است. یعنی اینطور نیست که، حالا جسارت نشود، ولی در ایران مثلاً از میز یک موضوعی را برمیداشت بهت میداد و رویش کار میکردی و دوباره پایاننامه میشد و توی آن کتابخانه میرفت. باز جنرال میگویم. ولی خب اینجا اکثراً اینطور است که باید به یک پروژهای جواب بدهند، یا بخشی از صنعت است. به همین دلیل، احساس میکنم واقعیتر، اکتیوتر و مشخصتر است.
درست است. خیلی هم عالی. کمی برویم وارد کار شویم. چون این دغدغهی خیلی از بچههاست. خیلیها این سؤال را دارند، شاید این ترس را دارند که خب حالا ما بالأخره استاد را پیدا کردیم، فاند را گرفتیم، رفتیم. این دورهی دوساله یا دورهی چهارساله هم گذشت. استادی پرمیتمان هم تمام شد. حالا باید به ورک پرمیت ترنسفر کنیم. چقدر فضای کاری هست؟ قبل از این میخواهم درمورد کار در حین تحصیل صحبت کنیم. یعنی اول ببینیم که کار دانشجویی چطوری است، بعد به سراغ کار بعد از فارغالتحصیلی برویم. شما خودت، جز اینکه تیای باشی و دورهی تحصیلیات را بگذرانی، کار دانشجویی در حین تحصیل هم داری؟
سال قبل، بله. درگیر کاری بودم. یک شرکتی در زمینههای پرشیپ و مهندسی بود. یک سال کار کردیم، بعد کرونا آمد. حالا ناناسنشال بود، تعطیلش کردند. این تجربه را داشتهام. ولی بخواهم جنرال صحبت کنم، دانشجویانی که به اینجا میآیند، بیست ساعت اجازهی کار دارند. این را دیگر همه میدانند. یعنی به شرطی که بتواند کار پیدا کند، میتواند بیست ساعت در هفته کار کند. این خارج از دانشگاه است. ولی داخل دانشگاه اگر بخواهد یک جایی کار کند، کتابخانهای یا هر جایی، دیگر لیمیتی برایش نیست. یعنی هر چقدر دوست داشته باشد، تا جایی که استادش اجازه بدهد و کارش اجازه بدهد، میتواند کار کند.
شرایط کار تورنتو برای اینکه دانشجو بتواند کار پیدا کند، چه تخصصی، چه جنرال جاب، شرایطش اکی است؟ فرصتهای شغلی هست؟
برای کارهای تخصصی، این بستگی به طرف دارد. یک شخصی هست که واقعاً در زمینهای استاد است، منتها فلوئنت بلد است، مطلب بلد است. این اگر برود برای کار شرکتهای مختلف اپروچ کند، خب اگر خوب باشد، واقعاً او را میگیرند، اگر آنها هم نیاز داشته باشند. این بحث طرف شد که چقدر مهارت دارد و چقدر میتواند کار تخصصی را گیر بیاورد. ولی درمورد کارهای جنرال، اگر نسبی بگویم، نسبتبه شهرهای دیگر خیلی زیاد است. یعنی اگر شخصی واقعاً بخواهد کار کند، فکر کنم یک هفته طول نکشد که بخواهد کار جنرالی پیدا کند. بگوییم یک ماه، در یک ماه حتماً یک کار جنرال پیدا میکند. حالا کار جنرال چه میشود؟ در یک فروشگاه کشیر است، یا یک جایی کاری میکند. اکثراً فروشگاههای بزرگ اینجا هستمد، والمارت و... میتواند از کشیر شروع کند. بعد از آن میتواند در همان پوزیشن کوچکی که دارد، یکخرده بالاتر برود و سوپروایزر بشود. اینجور چیزها برای کار جنرال خیلی خوب است. برای کار تخصصی، بستگی به شخص دارد.
به رشته هم بستگی دارد؟ چون ما میشنویم که میگویند شاید موقعیتهای شغلی بعضی از رشتهها در کانادا کمتر باشد. برای رشتهی مکانیک بهنظرت چطور است؟
الآن ترند جهانی شده است. برای کامپیوتر که واقعاً خیلی عالی است، چون اکثر شرکتها استارتاپیاند و خیلی به این زمینه نیاز دارند. برای مکانیک، من خودم آنقدر دنبالش نبودم. چون این پوزیشنی که گرفته بودم، یک حالتی بود که طرف آشنا بود، بعد ازم خواسته بود برای یک سال کمکش کنم. با یک نفری که آنجا کار میکرد این اتفاق افتاد. ولی من دنبالش نبودم که بگویم چگونه است. ولی خب هر روز در لینکدین میبینم که چقدر فرصت شغلی میآید. ولی اکثراً بهدنبال فول تایماند، نه اینکه مثلاً بیست ساعت باشد. به همین دلیل، برای کامپیوتر و اینجور رشتهها، مثلاً کاری که میتواند کد بزند، در پروژهای کمک کند، فرصتهای پارتتایم بیشتر است تا مکانیکی که طرف میخواهد ترینینگی رویش انجام بدهد، یک چیزی را یاد بگیرد و چند سال برای این شرکت کار کند. ولی پارتتایم نمیتواند این مانورها را بدهد. به همین دلیل، کلی بگویم، فکر نکنم برای مکانیک بازار کار پارتتایم خیلی فوقالعاده باشد.
ولی برای بعد از فارغالتحصیلی که میخواهند فولتایم کار کنند، آن موقع اکی است؟
اکی است. دوباره به این بستگی دارد که ما بخواهیم. عین ایران است. یعنی در ایران هم کسی میتوانست با مهارتی که دارد، جایی استخدام بشود. ولی خب فرصت شغلی را شاید ضربدر صد کن، ضربدر دویست کن. ولی خب باز به شخص بستگی دارد، نه اینکه من فقط پایم به کانادا رسید، حتماً دیگر فرصت شغلی را دارم.
به کانادا برسم، یک جا رییس میشوم.
باید شخص خودش بخواهد. مهارتش را داشته باشد و خودش را با آن ریکوئرمنتهای جاب وفق بدهد و بتواند آن جاب را پیدا کند. کسی به ما شغلی نمیدهد. ما باید خودمان پیدا کنیم. این الآن شعار است.
بله. واقعاً درست میگویید. میلادجان خیلی ازت سؤال پرسیدم. خیلی جوابهای جزئی و عالیای گرفتیم. واقعاً فوقالعاده بود. من سؤالهایم تمام شد. حالا میخواهم ازت خواهش کنم اگر چیزی هست که من نپرسیدهام، اگر توصیهی خاصی برای دوستان ما داری، چه بهطور جنرال برای همهی بچههایی که میخواهند اپلای کنند، چه برای بچههایی که مشخصاً میخواهند در رشته و دانشگاه شما اپلای کنند. خلاصه ما سراپا گوشیم.
مرسی. شاید بهتر بود این را اول صحبت کنیم. هر کس به من زنگ میزند که مثلاً چه کار کنم، اپلای کنم، باید این کار را انجام بدهم یا نه. میگویم اول بدانیم که هدفمان چیست. واقعاً این خیلی مهم است. یعنی یک شخصهایی هستند که فقط میگویند حسن رفت، حسین رفت، علی رفت، من هم بروم. یعنی واقعاً اگر کسی در این شرایط این مدلی بیاید، احتمال اینکه سرخورده شود خیلی زیاد است. چون در ذهنش چیزهایی درمورد کانادا، شهر تورنتو یا هر جایی، میسازد. پا میشود به اینجا میآید، میبیند نه با آن چیزی که در ذهنش ساخته است یکخرده فرق دارد. به همین دلیل، قبل اینکه تصمیم بگیریم میخواهیم برویم، اول هدفمان را بدانیم. چرا میرویم؟ واقعاً من از زندگی چه میخواهم؟ آن جایی که میروم، اینها را به من میدهد یا نه؟ بحث بعدی مقصد است. حالا ما درمورد کانادا صحبت میکنیم. کشورهای دیگری هم هستند که خیلی هم خوباند. از یک لحاظهایی از کانادا بهترند، از یک لحاظها بدتر. مقصد هم خیلی واقعاً مهم است. ولی دوباره به این برمیگردد که هدفمان چیست. شاید مثلاً سوئیس دانشگاههای خیلی خوبی دارد، کشور بسیار خوبی هم هست؛ ولی برای آنی که میخواد مهاجرت کند، اصلاً جای خوبی نیست. چون به آنجا میرود و بعدش نمیتواند اقامت بگیرد، فرصت شغلی یا ویزای کار بگیرد. خود آمریکا و کانادا هم یکسری فرقهایی دارند. مثلاً همین فرصت شغلیای که اینجا بیست ساعت پارتتایم میدهند، فکر کنم در آمریکا نیست. همراه اگر میآید، خانم من الآن اینجاست، ویزای کار دارد. خب خیلی ویزایش از من معتبرتر است. درآمدش از من بیشتر است. به همین دلیل، آمریکا اینطور نیست. قبل از اینکه بدانم من ایمیل بزنم چه کار کنم، اول بدانم هدف چیست و کجا میخواهم بروم و چرا. این سه تا را که جواب دادید، بعد دنبال این بیفتید که ایمیل چطور بزنم. اپلای بالأخره اتفاق میافتد. یعنی شاید پروسهی آمدن و پذیرش و اینها دیر و زود دارد. امسال نشود، شاید سال دیگر نشود، ولی دو-سه سال دیگر میشود. حتماً میشود. به شرط اینکه بخواهیم. این پروسه فرسایشی است. واقعاً آدم را پیر میکند. ولی آخرش اتفاق میافتد. ولی بهنظر شخص من، اینکه بعدش، ده سال خودت را کجا میبینی، خیلی مهم است.
یعنی بچهها باید هدفگذاری قویای داشته باشند و یک همت بلند. پلهپله این هدفها را طی کنند. درست است. بسیار عالی. باز هم ازت ممنونم. از طرف خودم، از طرف همهی بچههای تراست ازت متشکرم که خواستی تجربههایت را با ما شیر کنی. خیلی عالی بود. واقعاً ممنونم ازت. تا حالا موفق بودی. از این به بعد، هم برای خودت، هم برای همسرت، آرزوی موفقیت بیشتر دارم.
خیلی لطف دارید. قربان شما. ممنون.
در مورد دانشگاه یورک کانادا بیشتر بخوانید!
سایر گفتگوها
آرمان بنارویی
تجربیـات پذیـرش کارشنـاسی ارشد در کـانـادا
مهدی
تجربـه تحصیل و کار در کانادا
آرش زرگر
تجربه تحصیل مهندسی مکانیک در کانادا
شمیم رئیسی
تجربه اپلای تحصیلی کانادا در دوران کرونا
آرش عسگری
تجربه پذیرش تحصیلی کانادا
سعیده بیگدلو
تجربه فرصت مطالعاتی در کانادا
امین
تجربه تحصیل مهنــدسی بــرق در کانــادا
میلاد
تجربیـات تحصیل در دانشگاه یورک کـانـادا
میترا افسری
تجربه بانوی موفق و کارآفرین ایرانی در کانادا
حسین ایزدی
تجربه تحصیـل مهنـدسی نفت در کانـادا
مبینا مبارکی
تجربه تحصیل در دانشگاه یو بی سی کانادا
ملیکه احقاقی
تجربه تحصیل دیتا ساینس در کانــادا
زهرا
تجربه تحصیل روانشناسی در کانــادا
مهدی هوشمندی
تجربه تحصیل نوروسایـنس در کانـادا
مژده مهدی زاده
تجربه تحصیل فارماکولوژی در کانــادا
حمید تالی
تجربه تحصیل مهندسی شیمی در کانــادا
نرگس حیدری
تجربه تحصیل در دانشگاه واترلو
شادی
تجربه تحصیل در دانشگاه مک مستر
محمدرضا زمانی
تجربه تحصیل در دانشگاه ویکتوریا
علی برجیان
تجربه تحصیل رشته حقوق در کانادا
سولا اکبریه
تجربه تحصیل MBA در کانادا
علیرضا صبوخی
تجربه تحصیل در دانشگاه کنکوردیا
حمید
تجربه کار کارگردانی انیمیشن در کانادا
رضا
تجربه تحصیل در دانشگاه کانادا وست
لیلی قاضی زاده
تجربه تحصیل مهندسی پزشکی در کانادا
امیررضا عظیمی
تجربه تحصیل در دانشگاه ای تی اس مونترال
فرزاد نیکزاد
تجربه تحصیل پرستاری در کانادا
محمود