تجربه تحصیل MBA در کانادا

سولا اکبریه

فارغ التحصیل رشته MBA از دانشگاه کـانـادا وسـت

به اشتراک گذاری

سوالات گفتگو

تحصیـلاتتون رو از کجـا شـروع کردید و تا کجـا و در چـه دانشگاه هایی ادامـه دادید؟

00:45

از دانشگاه کانادا وست برامون بگید، از مزایاش و اینکه چه خدماتی به دانشجوها ارائه میده؟

02:04

چی شد تصمیم گرفتید رشته ام بی ای رو بخونید؟

04:59

از تجربه خودتون از تحصیل در رشته "ام بی ای" در دانشگاه کانادا وست بگید.

08:30

هزینه تحصیل در رشته ام بی ای و کمک هزینه های تحصیلی یا فاند در این رشته بگید

13:31

بازار کار رشته "ام بی ای" در کانادا چطور هست؟

16:37

بعد از فارغ التحصیلی نیاز به اخذ مجوز خاصی برای کار در کانادا هست؟

21:23

چه توصیه ای برای افرادی که میخوان برای رشته "ام بی ای" اقدام کنن دارید؟

23:48

زندگی در شهر ونکوور چطوره؟ از امکانات و آب و هوا این شهر راضی هستید؟

30:08

چه توصیه ای هست که دوست داشتید زمانی که می رفتید کانادا، یه نفر به شما می گفت؟

37:05

پرسش ها و پاسخ ها

سلام میکنم خدمت تمام دوستان عزیزی که بایکی دیگر از مصاحبه های ما همراه هستند. امروز در خدمت آقای سولا اکبری هستیم ایشون توی کانادا در رشته MBA فارغ التحصیل شده اند دو سال پیش و در دانشگاه کانادا وست درس خونده اند. سلام میکنم بهتون آقای اکبری عزیز و متشکرم که وقتتون رو دادید به ما

وقت شما بخیر و سلام میکنم به همه اون هایی که مارو می‌بینند و امیدوارم هر جا که هستند مواظب خودشون باشند .

آقای اکبری عزیز قبل از هر چیز یه رزومه کوچک تحصیلی به من بدید در مورد خودتون، اینکه تحصیلاتتون را از کجا و‌ تو چه رشته ای تموم کردید و تو چه رشته ای ادامه دادید و همینطور به ترتیب ...

من کارشناسیم را در رشته اقتصاد بازرگانی گرفتم دانشگاه فردوسی ، تجربه خوبی بود بخاطر اینکه ۴سال دور از خانواده زندگی کردن تجربه جالبی بود. چه اون دوره بواسطه تجربیاتی که اتفاق افتاد و خوب دبیر سرویس اقتصادی خبرگزاری ایسنا بودم و یه مقدار تجربیات تو بحث رسانه برام اتفاق افتاد تصمیم گرفتم که کارشناسی ارشد را رشته ارتباطات بخونم بنابراین ارشد را سال ۸۸ دانشگاه علامه شروع کردم و سال ۹۱ پایان نامه ام را با موضوع شبکه های اجتماعی و بطور اخص فیسبوک دفاع کردم و بعد از اون هم سال ۹۶ کارشناسی ارشد را در رشته دوم MBA شروع کردم در کانادا وست و یکسال و نیم بعد تموم کردم و الان در خدمت شما هستم.

من ازتون می‌خوام در مورد کانادا وست برای من توضیح بدید؟ اینکه این دانشگاه مزایاش چیه و چه خدماتی به دانشجوها ارایه میدهد و تفاوتش با این دوتا دانشگاه که خب دانشگاه های خوبی هم بودن که شما توش درس خوندید،تفاوتش با این دو تا دانشگاه چی بود؟

کانادا وست همینجا که من نشستم، محل کارمم همینجاست بنابراین تجربه خوبی بود. کانادا وست دانشگاه خصوصی است یا اون چیزی که اینا اسمش را گذاشتن پرایوت پورپرایتی بنابراین تفاوت اصلی با دو تا دانشگاه قبلی که من توشون درس خوندم داره این هست که همه چیز در یک مقیاس کوچکتر به لحاظ کمی ولی در یک عمق بیشتر به لحاظ کیفی است. مثال براتون میزنم در دوره کارشناسی گاها کلاس های ما تا ۴۰ و ۵۰ نفر هم میشد حالا در دوره ارشد بعضی وقت ها با شاگردهای مهمون که سر کلاس میومدن ما شاید تا ۲۰ خورده ای نفر دانشجو داشتیم. اما اینجا ، البته من این چیزی که عرض میکنم مربوط به سالهای ۲۰۱۷ تا ۲۰۱۹ است چون بعد اینجا هم رشد کرد کلاس ها گسترش پیدا کرد ساختمون جدید و فضای بهتر، ولی خب ما کلاس های کوچکتری داشتیم به لحاظ تعداد نفرات و این شانس را به مدرسان میداد که یک به یک بیان با ما پیگیری کنند تو بحثا شرکت کنیم. میزان مشارکت دانشجوها در کلاس بسیار متفاوت است با میزان مشارکت دانشجوها در کلاس هایی که ما در ایران داشتیم. خب من تو ایران شانس اینو داشتم که در چند تا دانشگاه مختلف درس بدم و درواقع این شانسو داشتم که هم دانشجو باشم و هم درس بدم و اینکه ما تو ایران دانشجو را درگیر کنیم برای اینکه تو کلاس شرکت کنند یه مقداری چالش برانگیزه ولی اینجا نه، اینجا یک باید است. بنابراین یکی از تفاوت های عمده این است که ما در کلاس ناچار بودیم که خیلی درگیر باشیم. تفاوت عمده دوم این است که مباحث تماما به روز است یعنی در ایران رفرنسی که داشتیم و براساس اون درس میخوندیم شاید مال ۲۰ سال پیش بود ولی اینجا کیس استادی های که انجام میدهیم یا ناچار هستیم که به عنوان مشق روی یک موردی کار بکنیم، همه نهایتا مال ۲یا ۳سال پیش بود. من خودم وقتی مقاله هامو مینوشتم خیلی هیجان زده بودم بخاطر اینکه مقاله های همون سال یا سال قبل را داشتیم. بنابراین میتوانم بگویم میزان مشارکت دانشجویان و مفاهیم که ما یاد میگیریم با رویکرد کاربردی مهمترین تفاوت های که ما اینجا داشتیم با مدل درس خوندن تو ایران. اینجا دانشجو محوره و میتونم بگم در تمام آمریکا ( حالا من نمیتونم در مورد تمام دنیا نظر بدم) ولی با استانداردهای آمریکای شمالی بسیار دانشجو محوره و دانشجو نقش کلیدی را دارد. و اینجوری نیست که بچه‌ها یکجا بشینن و منتظر استاد، استاد فقط یک وسیله تیتوره.

چیشد که شما تصمیم گرفتید MBA بخونید، تا جایی که من می‌دونم متخصص ارتباطات بودید و یهو رفتید توی MBA، چیشد؟

میتونم بگم که مجموعه ای از اتفاقات و متغیر ها بود، من بعد از اینکه ارتباطات خواندم و در کنارش یسری کارهای مشاوره ای انجام میدادم برای جاهای مختلف یه مجموعه کوچک که با یکی از دوستان داشتم که یک شرکت تحقیقاتی راه انداخته بودیم و در این شرکت تحقیقاتی پروژه‌های مختلف چه برای بخش خصوصی چه بخش دولتی انجام می‌دادیم و کار تحقیقاتی و کار تحقیقات بازار انجام می‌دادیم ، در واقع یه میکسی از رشته اقتصاد لیسانس و کارشناسی ارشد ارتباطات می آمدیم اینها را در حوزه کمپین های بازاریابی تحقیقات بازار تعریف میکردیم. وقتی چند سال از اون کسب و کار گذشت من به این جمع بندی رسیدم که من حالا نیاز دارم به لحاظ آکادمیک هم دانش خودم رو در حوزه کسب و کار گسترش بدم و لازم دارم که روزامد بشوم و مضاف بر اینکه کار کردن در چهارچوب بازار ایران یک ویژگی ها و خصایصی داشت اما من یک نگاه متفاوت و رو به جلوتری داشتم و احساس کردم که خب حالا من با تجربه عملی که کسب کردم و کسب و کار کوچیکی که داریم و تحقیقاتی که انجام میدم حالا نیاز به دانش بیزینس هم دارم. این یک متغیر بود و متغیر بعدی خود مجموعه دانشگاه خب من برای PhD سال ۹۱ از دانشگاه ubc پذیرش گرفتم اما بخاطر یسری چالش هایی که وجود داشت نتونستم از کشور خارج بشوم، بنابراین دنبال این هم بودم که بحث ادامه تحصیلم را در یک مجموعه ای تو یکه چارچوب فرهنگی و فکری دیگر پیش ببرم و توی کانتکس دیگه اگر بخوام منظورمو برسونم. انگار که همه اتفاقات باهم افتاد یعنی از طرفی من این نیاز را احساس کردم و زمانی هم که تصمیم گرفتم یکبار دیگر برای خروج از کشور اقدام کنم و چالش های از جمله سربازی و بقیه مسایل هم حل شد و حالا می‌تونستم قانونا از کشور خارج بشم ، همه اینها انگار دست به دست هم داد و روزی که من تصمیم گرفتم و روزی که من احساس نیاز کردم در کنارش خب این اتفاق و این دانشگاه برای من پیش امد ، خب بورسیه تحصیلی هم به من دادند و خب این هم یک متغیر موثری بود چون کاهش هزینه ها برای من خیلی مهم بود، حمایت مالی خاصی نداشتم، پشتوانه مالی خاصی از طرف خانواده بخوام و کاملا یک تصمیم شخصی بود و همه این مجموعه دست به دست هم داد که این تصمیم را بگیرم و خیلی خوشحالم بخاطر اینکه MBA در ایران خیلی متفاوت است با MBA در اینجا حالا اگر بعداً فرصت شد روی این تفاوت‌ها حرف میزنم. ولی mba در بیرون ایران اصلا اون چیزی نیست که ما ذهنیت داریم و من خوشحالم که این تحقیق را انجام دادم و این کار رو کردم چون در ایران mba یک رشته ای است که هرکسی با یک میزان جی مت و ریاضی شو بالا بزنه ، دوستای دارم که اتفاقا بچه های خوبی هم بودند که تو لیسانس بودند اما تو‌ فوق لیسانس ریاضی را بالا زدند و فوق لیسانس را MBA خواندن . ولی MBA در اینجا صرفا یک رشته دمه دستی ریاضی را بالا بزنی و بخونی نیست و خوشحالم که این اتفاق افتاد .

من اتفاقا میخواستم همین سوال را بپرسم که برای بچه های که MBA میخونند، میخواستم تجربه MBA خوندنتون توی کانادا وست برای ما بگید و تفاوتش با دانشگاه های ایران بگید.

MBA در ایران رشته مشکلی نیست از لحاظ اینکه بخوای بخونی و قبول شدنش خیلی سخت نیست مخصوصا بچه‌هایی که زمینه فنی و مهندسی دارن و در درس‌های محاسباتی قوی هستند در ایران MBA خوندن اصلا براشون مشکلی نیست ولی در بیرون ایران و در استاندارد آمریکای شمالی باز من خیلی بحثمو‌ می‌خوام چهارچوبمند کنم چون بسیار استاندارهای اموزش عالی در اروپا و آمریکا متفاوت است. وقتی من کارم را به عنوان یک نیروی کار شروع کردم تازه این تفاوت‌ها را بیشتر متوجه شدم و اینها یک بحث دیگه است و شاید فرصت شد و در موردش بحث کنیم. در استانداردهای امریکای شمالی MBA اولا رشته گرونی است این خیلی متغیر مهمی است ما گاها در بعضی دانشگاه های آمریکا رشته MBA ، چهارصد هزار و ۴۵۰ هزار دلاری داریم یعنی نیم میلیون دلار دانشجو میپردازه و همشون مال شرکت های گردن کلفت هستند و کمپانی هاشون آنها را حمایت و پشتیبانی مالی میکنند و اینا میخونند. MBA در کانادا رنج های مختلف دارد مثلا ubc تا 65 و ۸۰ هزار دلار هم میره. در کانادا وست خوب حسن اول این است که رشته نسبت به رقباش ارزون تره و خب برای ماها که از کشورهای با ارزش برابری پولی ضعیف تر میایم یک‌ متغیر موثر است. تفاوت عمده دیگر شاید تو‌ جواب سوال اول گفتم اینه که شما بسیار درس ها را کاربردی یاد میگیرید یعنی یک چیزی که اصلا ما در ایران نداریم و اینها دارند پروژه های هفتگی است خب بچه ها باید حواسشون جمع باشه که یکبار آخر ترم همه درس میخونند و میرن امتحان میدن اصلا از این خبرا نیست. و من میبینم بچه های که از ایران میاین من خیلی میبینم ترم‌های یک و دو دارن با این قضیه چالشی برخورد میکنند ولی راهشونو پیدا میکنن و خبر خوب اینه که راهشونو پیدا میکنند و چیزی نیست که گیر کنند بنابراین شما هر هفته یک پروژه داری شما مشق را همینطور برای استاد ایمیل نمیکنی تو یک پلتفرمی آپلود میکنی و آن پلتفرم بصورت اتوماتیک میزان مشابهت مشق شما را بررسی می‌کند و پلتفرمی هست به نام ترنیتیگ که به دلیل تحریم ها اون پلتفرم با ایران کار نمیکند و ما تو ایران نداشتیم اصلا اما اینجا استاد باکسی میزاره شما مشق اونجا آپلود میکنی و استاد میبینه چند درصد از کار شما کپی شده از کارهای دیگر ، چند درصد و دقیقا چه پاراگراف‌های ، خب شما نباید بیشتر از ۱۵یا ۲۰ درصد کارتون کپی باشد حتی با رفرنس، اگر یک کاری کپی شده باشد و رفرنس نزده باشید تقلب است . اگر بیشتر از ۲۰درصد با رفرنس کپی باشه تقلب است. باید شما بسیار کار کنید، نکته کلیدی این است که شما درس خوندنتون در رشته MBA در کانادا وست اینا یه اصطلاحی دارن انبویگ پرایسیس هست یعنی یه اتفاقی که هر روز در زندگی شما دارد میافتد، امروز باید خودتو برای هفته بعد آماده کنی ، هفته بعد برای هفته بعد و تا آخرین روز ترم تاریخ ها مشخصه و می‌دونی که کی امتحان داری کی باید مشق را آپلود کنی و می‌دونی کی پرزنتیشن داری بعد تفاوت عمده دیگه ای اگر بخوام جمع بندی کنم ، کار گروهی است ما تو ایران نداریم یا خیلی زورکی داریم ولی اینجا اصلا باید هست و استاد بصورت خیلی واضح میگه که باید تمرین کنی بخاطر اینکه در محل کارت ممکنه با کسایی هم تیم میشی که علاقه نداری و یا سبک کار کردنشون را نمی پسندی ولی در نهایت باید پروژه را تحویل بدهی به مدیر یا کارفرما ، بنابراین اینجا یک تمرینی است ، این تفاوت عمده است. اگر بخوام جمع بندی کنم من یادمه تو دوره لیسانس وقتی ما فعالیت های فوق برنامه ای میکردیم یادمه همیشه مدیرهای دانشگاه میگفتن ما ایده آل مان این است که دانشگاه یک محیط تمرینی باشد برای زندگی واقعی خب متاسفانه این خیلی موثر نبود و این آرزو در ایران ممکن بود خیلی اتفاق نیوفنتد. ولی اینجا اگر واقعا بخواهم بگویم دانشگاه چی هست؟ دانشگاه یک محیط تمرینی است که همه چیز شما مثل نتورکینگ ، ارتباط با آدم‌ها از مهارت های اجتماعی ، هوش اجتماعی، هوش هیجانی همه اینها را درگیر می‌کند و همه اینها را ارتقا می دهند.

یه کم در مورد هزینه های تحصیل توی رشته MBA و اینکه فاند میتونید بگیرید کمک هزینه وجود دارد و در مورد اینها برامون توضیح بدید.

چون موضوع کانادا وست هست البته من قطعا بهترین منبع نیستم چونکه هی داره سرویس های جدید اضافه میشه و هی دارد فاندهای جدید اضافه میشه. من وقتی دارم با دانشجوهای خودمون صحبت میکنم همیشه بهشون میگم برید فلان جا وب سایت را بخونید چون ممکنه الان من یچیزی را به شما بگم ولی یک ربع پیش یک چیز جدیدی به اونجا اضافه شده باشد. یک تفاوت ریز دیگه ای هم برای بچه های که میخواهند مهاجرت کنند باید حواسشون باشد خب من تو ایران خیلی به رفیق و همسایه و بغل دستی و اینا متکی هستم ، اینجا اینجوری نیست ، اینجا باید اطلاعات از منبع گرفته شود چون اگر یک نفر به شما اطلاعات اشتباه بدهد بعداً نمی‌تواند هیچکی مسئولیت بپذیرید. اما در جواب سوال شما یه چیزی تقریبا بین ۳۵ تا ۴۰ هزار دلار هزینه هست، البته که متفاوت‌ است اگر شما زبانتون بالای ۶/۵ باشد که اگر اشتباه نکنم اورال ۷ هست یا اورا ۶/۵ هست و همه مهارت ها باید بالای ۶ باشد . حالا این رو باید دبل چک کنیم. ولی اگر زبانتون به اون مقداری که باید برسه دیگه دوره زبان ندارید ولی اگر زبان نتونی برسونی باید یه دوره زبان هم بخونی بنابراین من هزینه را متغیر در نظر میگیرم میگم ۳۵ تا ۴۰ هزار تا . اون زمانی که من داشتم درس می‌خواندم فاندهای زیادی نبود فقط بخاطر نمره ها و مقاله ها و کارهایی که داشتیم و در دوره های قبلی داشتم یک فاند ۱۰ هزار دلاری به من دادند. ولی الان بیشمار فاند هست، فاند بچه های خاورمیانه نفس اینکه شما دارید از ایران میاید، و پذیرش میگیرید ۹۷۵۰ تابه شما بورسیه میدن. برای خانوم ها و یمن لیدر شیپ را داریم چون دانشگاه یک سیاست خیلی جدی برای برابری جنسیتی دارد ، بنابراین یه بورسیه فقط به خانوم ها میدن. اگر مقاله داشته باشید و نمره های بالای در مقطع قبلی داشته باشید بورس های مختلفی میگیرید. عددها طبقه ها کتگوری هاش مختلفه ولی تا ۱۰ هزارتا یعنی ۲۵درصد هزینه تحصلیت را بتو بورسیه میده ( بورسیه اینطوری نیست که تو حسابتون ریخته بشه شما هر ترم که واحدها را پاس میکنید، یه شرایطی داره مثلا باید معدلت ۷۲ از ۱۰۰ باشد یا b باشد یا نباید درسی را در آن ترم بیافتی و یسری چیزای شبیه به این، که اگر بتونید این شرایط را لحاظ بکنید یک مقداری از بورسیه مثلا ۲۰ درصد بهتون داده میشود، دوباره ترم بعد درس میخونید پاس میکنید معدلتون بالای ۷۲ میشود دوباره ۲۰درصد بقیه را میدهند. از ترم یک‌تا ترم آخر شروع میکنند خورد خورد بنابر عملکرد تحصیلی شما شروع میکنند به بورسیه را دادن) .

بازار کار رشته MBA توی کانادا چطور است؟

سوال خوبی است، ببینید من نقل قول میکنم از یکی از اعضای برد تحصیلی که یبار توی سال ۲۰۱۸ جلسه ای با من به عنوان نماینده دانشجویان بودم و‌ اونم به عنوان نماینده هییت امنا دانشگاه بود ، یک حرف جالبی زد آدم اسم و رسم داری هم هست ، لقب شوالیه از طرف ملکه دارد بخاطر خدماتی که توی انگلیس انجام داده و بسیار آدم رسم داری هست و یه حرف جالبی زد و گفت mba به شما مصاحبه شغلی میدهد اما به شما شغل نمیدهد، بنابراین MBA شما را کمک می‌کند تا دمه در سازمان ، به قول اینها شما را جدا میکند و یک سر و گردن از بقیه بالاتر ، داشتن MBA توی رزومه شما یعنی وووواو MBA ، واسه اینکه رشته سخت و مشکلی است و رشته ای است که چند تا مهارت را درگیر می‌کند شما از منابع انسانی تا رفتار سازمانی تا حسابداری تا آمار تا رشته مالی و... توش میبیند بخاطر همین یک آدم مولتی اسکیل میخواد، ما ایرانی ها اوکی هستیم چون تو ایران چیزای مختلف را خوندیم و درسای باربط و بی ربط خوندیم از چیزای دینی و اسلامی تا تاریخ تا درس های تخصصی از زبان عمومی تا ریاضی تخصصی ما اوکی ایم ما سختمون نیست ولی اینها یچیز ویژه ای میبینن و بنابر این MBA برای اینها رشته سختی است بنابراین اگر شما فارغ التحصیل رشته MBA باشید ناخودآگاه یک قدم از کسای که رقیب شما هستند برای گرفتن یک شغل جلو هستید. خبر خوب دوم اینکه MBA به شما مجموعه ای از مهارت ها می دهد تو ایران وقتی شما میرید مصاحبه کنید برای یک شغل ، اگر یک نفر را بشناسید که اصلا به مدرک تحصیلیتون نگاه نمیکنند، یعنی اگر شما را آقای x معرفی کرده باشد خب شما آقای X معریفیتون کرده دیگه میرید شغل را میگیرید اگرم مدرک مرتبط داشته باشید ای بدک نیست. منتها اینجا مدرک مرتبط بسیار مهم است یعنی اگر شما رشته فنی خونده باشید مثلا اگر رشته مربوط به محیط زیست خونده باشید وقتی میخواهد برید توی یک جای ساخت و ساز کار کنید ، میگن اصلا شما اینجا چکار میکنید مگر اینکه شما اصلا اونو تو رزومه ات نزنی و بگی من ۱۰ ساله سابقه کار تو ساخت و ساز دارم اصلا آنوقت مدرک را نگاه نمیکنن، اینجا یه مقدار پیچیده است واسه همین یه مقدار سعی میکنم دقیق بگم یا رشته مرتبط داری یا سابقه کار خیلی خوب داری . یکی از این دوتا را داشته باشید مثلا سابقه کار داشته باشید مدرک تحصیلی مهم نیست. سابقه کار نداشته باشید مدرک تحصیلیت باید خیلی مرتبط باشه .اگر مدرک تحصیلیت خیلی مرتبط نباشه کار مشکله برای اینکه اون شغل را بگیری. MBA یه چیز فرا رشته است یعنی شما با MBA در حوزه بانک و مالی میتونی کار پیدا کنی در حوزه کار فروش میتونی کار پیدا کنی در حوزه بازاریابی آنلاین و بازاریابی اینترنتی میتونی کار پیدا کنی کار مشاوره ای و بیزینس میتونی انجام بدی البته باید تجربه هم داشته باشید . اگر بخوام جمع بندی کنم ، اگر از MBA فارغ التحصیل بشی و بخوای بری سر یه کاری خیلی آسون نیست بخاطر اینکه اونوقت باید یک چیزای دیگر تو رزومه ات داشته باشی که حالا شاید توی سالهای بعدی بتونی بهش برسی ، نتورکینگ خیلی مهمه کیا به چی بشناستون مهمه ، بنابراین MBA را به مثابه یک کلید طلایی نمی‌تونیم در نظر بگیریم که شما MBA را گرفتین و بفرمایید برین سرکار نه، mba را به مثابه یک چیز به درد نخور هم نمیتونید در نظر بگیریم بخاطر اینکه رشته های دیگر وقتی شما میخونید باید سابقه کار داشته باشید یا برید از خیلی گرید پایین شروع بکنید ولی mba شما را به لحاظ رزومه و مصاحبه جلو میندازه بخاطر اینکه شما را یک سر و گردن از رقبا بالاتر میبره .

سوال بعدیم اینکه وقتی فارغ التحصیل شدید توی رشته mba نیاز به مجوز خاصی برای کار کردن دارید؟

نه ، سوال خوبیه. البته اینها مبحث های پیچیده ای مهاجرتیه و من ابا دارم که که وارد بشم ، چون من سرتی فایت نیستم برای مشاوره مهاجرتی الان، ولی وقتی که شما درستون تموم میشه 40ساعت اجازه کار دارید، البته وقتی درس تموم میشه باید اپلای کنی بعد مدارک با پست میاد در خونه و با اون مدارک 40 ساعت میتونید کار بکنید، دولت هرگز به شما نمیگه برو سر چه کاری یا نرو سر چه کاری ، یسری متغیرهای خیلی ریزی وجود دارد که الان وارد این بحث نمیشم ولی شما میتونید هر کاری که بخواید با ورک پرمیک انجام بدید. اما کمپانی ها ممکن است دنبال یک چیز باشند بنابراین اگر شما mba دارید چه خوبه که یک دوره اضافی حضوری ، اگر حوزه علاقه تون توی مارکتینگ است یه سرتیفیکیت هم از فلان موسسه داشته باشید، مثلا من خیلی علاقه مند به حوزه IT هستم و دو تا پایان نامه ام چه اینجا چه قبلی در حوزه‌ی IT بود . اینجا مثلا در حوزه بلاکچین بود. من مثلا صبر نکردم حالا mba ام تموم بشه ، من سریعا دیدم دارن دوره ای برگزار میکنن رفتم دوره را دیدم و یک مدرک دیگر گرفتم و گذاشتم کنارم تا رزومه را قوی کنم ، به لحاظ دولت و اجازه نه ،شما لازم ندارید ولی اگر نظر شخصی من را بخواهید حتما نیاز دارید، یعنی حتما نباید در دوره تحصیلتون نباید منتظر بمونید فقط mba بخونید یاهر چیز دیگه ای مثلا شما پذیرش میگیرد در کانادا میرید یه رشته ی دیگخ میخونید اصن میرید رشته برق میخونید وقتی که فیلدتو پیدا میکنی وقتی که میدونی تو چه حوزه ای میخواهی فوکس کنی و حواستو بزاری اونجا اونوقته که باید بری سرتیفیکتهای اضافه تر بگیری ولی مجوز از دولت نمیخواد، نه. مثلا پرستاری یا نرس یسری مجوزها از دولت میخواد.

سوال آخر درسیم از شما اینه که، برای بچه های که میخواهند mba بخونند شما چه توصیه ای دارید؟

من سوال درسی شما را غیر درسی جواب میدم ، بزارید دو قسمت کنم: برای اینکه بخونی و پاس کنی قسمت درس است، برای اینکه بخونی و پاس کنی نباید منتظر شب امتحان بمونی، من قطعا وقتی دانشجو بودم شب امتحان میخوندم ، قطعا وقتی از دانشجوهام امتحان میگرفتم متوجه بودم، حالا من یگذره از این آدم های اذیت کن هم بودم و احتمالا آه و نفرین یک سری ها هم ممکنه پشتم باشه. من پروژه میخواستم حتی امتحان میان ترم حتما میگرفتم از بچه ها با این حال واضح بود که بچه ها شب امتحان میخونن، اینجا این کار نمیکنه چون که شما هفته دیگه باید پروژه تو آپلود کنی و نمره تقسیم شده و فقط ۱۵ تا ۲۰ درصد سهم نمره پایان ترم است یعنی شما اگر نمره پایان ترم را ۱۰۰ از ۱۰۰ بگیری هم که تقریبا محاله، شما تنها ۲۰ درصد از نمره پایان ترمتون را گرفتید. بخاطراینکه ۱۰ درصد از نمره شما میان ترم است و ۱۵ درصد از پروژه گروهی است و ۱۰ درصد مشارکت در کلاس است. ۱۰ تا ۱۵ درصد شرکت کردن در کلاس هست و این حضور و غیابی نیست فقط اینکه در کلاس حضور داشته باشید. پس اینکه درس خوندن یک پروژه شب امتحان نیست ، این جواب قسمت درسی. ولی قسمت غیر درسی اینکه من پیشنهادم به همه کسایی که میخواهند شانسشون را برای درس خوندن کار و زندگی در کانادا امتحان بکنند، ببینید کانادا با آمریکا فرق میکند، کانادا با اروپا فرق میکند. ونکوور با ترانو فرق میکند من خیلی سعی میکنم که جواب هام را در چهارچوب کانادا و به طور خاص ونکوور بگم چون که نه تنها قوانین استان به استان فرق میکند بلکه فرهنگ استان به استان هم فرق میکند. ترانو یک شهر 12 میلیونی است همه چیز در یک مقیاس بزرگ است اما ونکوور یک شهر کوچک است و ممکنه یک آدمی را 3 بار ببینی یعنی من وقتی که میرم خرید دانشجوهای خودمونو میبینم یعنی اصلا خیلی موضوع فرق میکند. توصیه غیر درسی من به بچه ها اینه که خودشون را محدود به دانشگاه و محدود به سرکلاس رفتن نکنند، یه اصطلاحی اینها دارند به نام نتورکینگ از روز اولی که شما دانشجو ها را میبینم بهشون میگم که کلمه کلیدی نتورکینگ است اینکه کی شما را میشناسه وشما را به چی میشناسه خیلی مهمه. بنا به یک گزارشی که سال 2020 منتشر شد و این گزارش مربوط به شرایط قبل از کرونا هست 84 درصد مشاغل اصلا پست نمیشن یعنی 84 درصد مشاغل اصلا ریفر هستند. یعنی من فلان آقای x را میشناسم و از من میپرسه که ما یک آدمی را برای فلان بخش میخواهیم همین الان واحد it ما دنبال نیرو هست و از من پرسید کسی را میشناسی و من تو گروه آدمهای که میشناسم میبینم که کی توانایی این تخصص را دارد و کی شرایط را دارد. بنابراین بچه های که میان اینجا خیلی مهمه که از روز اول شروع کنند نتورکشونو ایجاد کردن اینجوری هم نیست که یک نفر به صرف اینکه یک نفر دیگر را میشناسد پسرخالش باشه و پسر عموش باشه اونو پیشنهاد بده نه. من اگر یک نفر را ریفر میدم 100 درصد مسئول آن آدم هستم پس کسی منو ریفر نمیدهد مگر اینکه 100 درصد منو بشناسه من آدمی را به دپارتمان it ریفر نخواهم کرد مگر اینکه کاملا اون آدم را بشناسم این خیلی نکته کلیدی هست. بچه­ها خیلی وقتها فکر میکنند با سلام علیک میشه ، خب تو ایران سلام علیک جواب میده تو ایران شناختن یک نفر با شناخت تو اینجا ممکن است فرق کند . بچه ها اینجا باید هواسشون به نتورک خیلی باشه بچه های که میرن تو منطقه ایرانی نشین خونه اجاره میکنند بچه های که سرکارای میرن که کارفرماشون ایرانی است چون مجبور نیستند انگلیسی حرف بزنند تو آینده با مشکل بیشتری مواجه میشوند چون زبان انگلیسشون خوب نمیشه و کسی را بیرون از جامعه‌ی ایرانی نمیشناسن کارفرمایی بیرون از جامعه ایرانی نمیشناسه من کارم را در دانشگاه وقتی پیدا کردم که چندبار داوطلب بودم بعد یک کار پاره تایم بهم دادن و از کارم راضی بودن بعد که درسم تموم شد خودشون به من پیشنهاد دادن و کار فول تایم را برام آفر کردن. من وقتی دانشجو بودم یا حتی بعد دوره دانشجویی برای جشنواره بین المللی نیروی داوطلب بودم الان برای تیم فوتبال وای کپس دارم به عنوان نیروی داوطلب کمک میکنم. نمیگم من دارم خیلی کارهای مختلف انجام میدم میخوام بگم هنوز بعد از چند سال حتی وقتی که کار مورد علاقم را پیدا کردم باز خودم را استیبل نمیبینم و خودم را با محیط اطرافم در ارتباط نگه میدارم چیزای که علاقه دارم مثل سینما و فوتبال زمینه ای پیدا میکنم میرم کار میکنم و نیروی داوطلب برای باشگاه میشم ، میرم نیروی داوطلب برای جشنواره فیلم میشم. بچه های حوزه هنر و حوزه فنی و مهندسی کار میکنند بچه های که حوزه محیط زیست کار میکنند لطفا زمانی که پاتون رسید به شهر یا کشوری که دوست دارید رسید خودتون را محدود به کلاسهاتون نکنید از کلاس هاتون فقط مدرک در میاد و تجربه ی اصلی بیرون کلاس درسه

سوال بعدی ؛ سوال های درسی دیگه تموم شد در مورد شهری که زندگی میکنید برامون توضیح بدید فرهنگ آداب و رسوم آب و هوا و این طور چیزها

اتفاقاً خیلی نکته جالبی در لحظه‌ای که ما داریم حرف میزنیم الان رکورد گرما در ونکوور شکسته شد یعنی امروز تا ۴۲ درجه میرسه البته الان که داریم حرف میزنیم حول و هوش ۳۵، ۳۶ درجه است ولی ونکوور هرگز بالای ۲۵ درجه نبوده یعنی مثلاً بعضی روزها در تابستون ونکوور ممکن به سی درجه برسه ولی مثلا دو روز در سال ولی امسال همه غافلگیر شدن بندگان خدا خیلی هم عادت‌ندارن حتی سازه ها چون تماماً شیشه است و اکثراً ساختمان ها اینجوریند حتی بحران در بحث سرمایش دارن ولی ونکوور شهر ارومی هست برای کسایی که مثل من پیرمرد هستند و دنبال یک زندگی آروم و بی حاشیه ونکوور جای آرومیه و برای کسایی که شهر کوچیک یکی از شهر های بزرگ مثل تهران مشهد اصفهان تبریز اهواز کرج میان قدم اول ونکووری کمی عجیبه بخاطر اینکه خب تمام مرکز شهر کلا ۴ تا خیابون بیشتر نیست ولی خوب مجموعه ونکوور گریت ونکوور یا ونکوور بزرگ که شهرهای اطرافش مثل سوری، کوکوییتلام، پورتمودی اینور ویچمون و این هارو شامل میشه خب نه اونوقت ونکوور شبیه تهران و اهواز و مشهد میشه مردم بسیار مودب داره منتها مردم بسیار مودب در چهارچوب بحث های روزانه یعنی آدم ها به هم لبخند می زنند و اگر کسی سوالی بپرسی هیچ کسی ابایی ندارد مردم خیلی خوبن مردم خیلی مهربونن اما به این معنی نیست که شما لزوماً همه باهاتون دوست هستن توی ایران ما راحت با هم دوست میشیم توی ونکوور همه با شما دوستانه رفتار می‌کنند ولی به این معنی نیست که ما با هم دوست هستیم این تفاوت های فرهنگی که برای مردم یکی مثل ما که از خاورمیانه میاد یک شوک فرهنگیه شما میگی خوب اون آدم داره به من لبخند میزنه اون آدم دوبار هم کنار هم نشستیم تایم غذا با هم غذا خوردیم خیلی طبیعی من اگه دعوتش کنم برای وعده غذایی میاد که ما همدیگر را دیدیم خیلی راحت ممکنه به شما بگن نه ولی یک اتفاق خوب دیگه هم هست آدما هرگز درخواست شما رو برای دوستی و برای ارتباط بی ادبانه فرض نمی کند تو ایران یه ذره برعکس تو ایران مثلا اگه ما با یک کسی خیلی صمیمی نباشیم اگه مثل قهوه دعوتش کنیم یا بخوایم باهاش حرف بزنیم توایران مثلا میگیم این آدم فازش چیه چرا باید منو دعوت کنه و با هم بریم بیرون غذا بخوریم مگر اینکه با هم وقت گذرونده باشیم و همو بشناسی اینجا ممکنه شما یک نفر رو ببینید و ببینید داره کتاب میخونه موضوع جالبه شما هم علاقمند به این کتاب هستید سر صحبت را باز می کنی مثلا همین امروز به وقت داریم ما بریم یه چیزی باهم بخوریم و اون اگه وقت داشته باشه واقعا قبول میکنه یعنی یک تیغه دو لبه است همون کار هم اونقدر آدما بسیار ممکنه بهتون بگن نه و اصلاً منظور بدی ندارن و صرفاً وقت ندارن یا درگیریهای دیگه‌ای دارند مثلا من ببینید اگر یکی به شما بگین به این معنی نیست که از شما خوشش نمیاد من اوایل فکر می‌کردم اگر یک نفر به من میگه نه من چه کار انجام دادم چرا این آدم از من خوشش نمیاد نه اینجوری نیست اون آدم وقت نداره همونقدر که یک آدم ممکنه به شما واضح بگه بگه نه چون وقت نداری همون قدر ممکنه به شما بگه آره یه چیزی که من مشکل داشتم و هنوز دارم رو خودم کار می کنم و خیلی رو خودم کار کردم اینکه از این پوسته های خاورمیانه‌ای خجالتی بیام بیرون باید رو داشته باشید که همون نتورک که ایجاد بکنید شما باید رو داشته باشید آدم‌ها را به قهوه دعوت می‌کنید شما باید رو داشته باشید آدم‌ها را به گفت‌وگو دعوت بکنید طبیعتاً دقیق چارچوب مودبانه البته که یه ذره خاورمیانه بازی در می آوردم و گفتم نکنه که زشت باشه منو دعوت کرده حالا زشت من همین اول بگم آره خیلی عادی هم کار را مثلا میگن ۵ بعد از ظهر کار تموم شد بشین غذاخوری چیزی باهم بخوریم یا اصلا بریم بیرون بریم یه چیزی بخوریم یک نوشیدنی بخوریم اگه شما دعوت شدید واقعاً دعوت شده اید لطفاً دعوت را جدی بگیرید ایرانی بازی در نیارید اگر هم که یک کسی دعوت شما را رد کرد صرفا وقت نداره یا به هر دلیلی شرایط این رو نداره که با شما اون ساعت وقت بگذرونه ممکنه بعدا و یکم به اون آدم وقتی بدید مردم خوب مردم مودبن و آب و هوای بسیار خوبی داره در سردترین حالت ما یکی دو روز در سال ممکنه منفی ۶ و ۷ درجه بشه معمولاً بین صفر و یک درجه بالای صفر تا ۱۵ درجه ولی خوبشو گفتم بدش هم بگم ازمهر ماه به بعد ممکنه در شش ماه دوم سال شما تا ۲ ماه یک ماه و نیم آفتاب نبینید یعنی وقتی ونکوور سپتامبر رو رد میکنه و وارد اکتبر میشه شما تا ۴۵ روز ممکن آفتاب نبینید ابر یا بارون سه روز بلا انقطاع ممکنه بارون بیاد اگر یه مقدار این شرایط ممکنه براتون مشکل باشه خوبه که خودتون رو آماده کنید چون حتی برای منی که دیوانه وار علاقه داشتم که برم زیر بارون یک زمان هایی دیگه سال دوم سوم گفتم ای بابا منم دیگه دلم آفتاب میخواد ببخشید خیلی حرف زدم ولی سعی کردم به صورت فرهنگی شهر رو نشون بدم

عالیه توضیحاتتون خیلی جامع و کامل و مطمئنن به بچه ها استفاده می کنند و سوال آخر من از شما این که همیشه میگم که اگر نکته ای هست که اضافه کنید اگر چیزی بود که خودتون بعنوان یک فردی که میخواست بره کانادا دوست داشتید یک نفر از قبل بهتون بگه اون چیه

قبلاً اشاره کردم ولی از این فرصت استفاده می کنم و دوباره تکرارش می کنم لطفا حواستون باشه تجربه شخصی من اینه که کانادا شبیه هیچ جای دیگه دنیا نیست کانادا یک فرصت بی نظیر چرا چون هر جای دنیا شما یک نژاد اکثریت دارید و این نژاد اکثریت هر چقدر مردم نایس باشند هر چقدر مردم با شما قشنگ رفتار کنند یک حس عقلیت به شما دادند کانادا شبیه هیچ جای دنیا نیست کانادا یک فرصت بی نظیر وقتی که سوار اتوبوس و قطار میشید یا رانندگی می کنید سرتون رو برمیگردونی از رنگ‌های مختلف تا نژاد های مختلف می‌بینید بی نظیر من یکی دو ماهه اول هیجان زده بودم به جای اینکه موبایل را نگاه کنم آدم ها را نگاه می کردم می گفتم اصلاً چقدر عجیبه این یک فرصت خوب برای آدم های مهاجر شما اگه جای دیگه برید باید سعی کنید خودتون رو نشون بدید خودتون رو به اکثریت بقبولونید بگید من توانمند هستم من قویم من یک چیزی برای ارائه دارم تا بازیتون بدن اصلاً یک اصطلاحی داریم حتی در امریکا میگن فرهنگ امریکا ملتین پاته یک قابلمه‌ای که همه فرهنگ ها میرن توش ذوب میشن و از قابلمه یک آمریکایی یک آدم با فرهنگ آمریکایی میاد بیرون با ارزش‌های خاص خودش اصلاً کار به بحث ارزشی نداریم نه اینکه نژادپرستن وارد این حوزه نمیشم اصلا بحثی نیست امریکایی ها یک شابلون ای دارند شما میری داخلی شابلون ارزش‌های آمریکایی را می گیرید و می آید فرهنگ کانادایی میگن فرهنگ موزاییکی و زیبایی را در عین تنوع تعریف می‌کنند یعنی هرگز فرهنگ کانادایی از شما نمیخواد که کانادایی باشی ما چیزی به نام کانادایی نداریم گاهی وقتا وقتی با خودمون صحبت میکنیم داریم میگیم که داریم برای بچه ها کارگاه آموزشی میزاریم میگیم کانادایی میگیم واتس کانادین که ما کانادایی نداریم اصن فرهنگ کانادایی نداریم که همه آدم ها داشته های خودشون رو از خاورمیانه و آفریقا واروپا و آمریکا دارن میارن و این قشنگه یک چیزی که من دوست داشتم اگر کسی به من می گفت قبل از مهاجرت هم به من می‌گفت که آماده این تنوع باش و آغوشت رو برای این تنوع باز کن دوباره تحقیقات نشان داده وقتی آدم‌ها و مهاجرت می کنند علاقه دارند برن توی جامعه هدف خودشان هندی ها علاقه دارم برن تو جامعه هندی ها ایرانی ها علاقه دارند برن جامعه ایرانی ها شاید میتونم بگم زندگی من از اینجا متحول شد و به سمت اتفاقهای خوب رفت که من بسیار ارتباطات مختلفی رو با جماعت و مختلفی داشتم اصلا وقتی کارم به عنوان نیروی داوطلب توی دانشگاه شروع کردم همین که ورودی های جدید می آمدند و من با این ها رخ به رخ و فیس تو فیس حرف میزدم برای من یک اتفاق تازه بود و این خیلی درس زیادی به من داد من آدم صبورتری شدم اما آدم پذیرا تری شدم من گشوده تریم نسبت به فرهنگ های دیگر امروز نسبت به چهار سال گذشته و پیشنهاد به تمام کسانی که شانس شان را دارند امتحان می کنند برای زندگی در کانادا این است که خودشان را آماده کنند و آماده چالش باشند همه چیز متفاوت و من عاشق این تفاوتم و ولی اگر فکر می‌کنید که در ایران زندگی خوبی دارید و می خواهید بیایید اینجا یک شبه و یکساله و دوساله به همه چی از اون چیزی که در ایران دارید بهتر بشه نه یک بازه زمانی سه ساله همه چیز بدتر از اون چیزی که در ایران داشتی به لحاظ مالی به لحاظ استرس مخصوصا وقتی که دانشجو هستید به لحاظ شرایط کاری هرکس توی ایران ممکنه کسب و کار خودش رو داشته باشه و مدیر باشه و سرپرست باشه و رئیس یکی تیمی باشد نه شما در دو سه سال اول نمیگم نیست خیلی بعیده گاها پیش میاد یا مثلا شما مسئولیتی می باشید معمولا یکی دو سال اول شما باید در کار خاک خوری کنید در زندگی یاد گرفتن بنابراین آماده باشید و گشوده باشید به نظرم برای یه مقداری سختی و من عاشق این شهر و این کشور هستم و ثانیه ای نه تنها پشیمون نیستم و حتی غر هم نمی زنم بعضی ها میگن من دلم تنگ شده برگردم من اون آدم ها را آدم های ناآماده برای مهاجرت میبینم کسی که آماده مهاجرت باشه آماده است برای اینکه یک زندگی جدیدی در یک کشور جدید خلق کنه و پیشنهاد من برای کسایی که میخوان مهاجرت کنند قبل از اینکه فیزیکی محیط زندگی شان را عوض کنند لطفاً ماین ستتون را عوض کنید برای مهاجرت اول ماین ستتون رو عوض کنید بعد اتوماتیک وقتی که فیزیکی جاتون عوض میشه آداپته میشید من خیلی زیاد حرف زدم ببخشید

عالیه مرسی همین ها مهمه ما این را می‌خواهیم از شما بشنویم و بچه انتقال بدیم و گرنه فاند و تحصیل و دانشگاه این ها روی اینترنت هست الان

من تو کلاسم گاهی وقتا معروفم به به اینکه آدم خیلی خوش مشربی نیستم ولی ترجیح میدم که پیام و مستقیم به آدمی که دارم باهاش حرف میزنم منتقل کنم ترجیح میدم که اگر تلخه تلخ باشه ولی واقعی باشه تا اینکه حرفهای مثلاً نه همه چی اوکی میشه همه چی اوکی میشه ولی به شرطی که آماده سختی کشیدن باشی بچه هایی که آماده سختی کشیدن نبودند و صرفاً میخواستن که حالا یک مهاجرتی بکنیم من مثلا ۵ تا تیک تو زندگیم زدم میدونی بذار حالا یه پاسپورت کانادایی هم بگیرم دیگه تیک شیشم نه این آدم ها یا به مشکل برخوردند یا میون راه تصمیم گرفتند که از این تیک صرفنظر بکنن بنابراین اگر کسی میخواد این تصمیم رو بگیره باید آماده سختی کشیدن باشه بسیار مشکل بسیار مشکل اما می ارزه یعنی من اگر برگردم به ۵ و۶ سال قبل ثانیه ای این تصمیم را تغییر توش نمیدم و اگر اطلاع الان رو داشته باشم شاید قبل از اینکه فوق لیسانس دوم رو توی ایران بگیرم شاید اصلاً وقتم رو صرف نمی کردم و بعد از لیسانس می رفتم سربازی و ایران را ترک می کردم برای اینکه این تجربیات رو اینجا داشته باشم

عالی خیلی ازت ممنونم خیلی اطلاعات خوبی بهمون دادی و گفتگوی خیلی خوبی بود

خوشحال شدم امیدوارم که همه هر جا هستند مواظب خودشان باشند تا واکسن را همه بزنن و حالشون خوب باشه

در مورد رشته ام بی ای در کانادا بیشتر بخوانید!

سایر گفتگوها

گفتگو با

آرمان بنارویی

تجربیـات پذیـرش کارشنـاسی ارشد در کـانـادا

گفتگو با

مهدی

تجربـه تحصیل و کار در کانادا

گفتگو با

آرش زرگر

تجربه تحصیل مهندسی مکانیک در کانادا

گفتگو با

شمیم رئیسی

تجربه اپلای تحصیلی کانادا در دوران کرونا

گفتگو با

آرش عسگری

تجربه پذیرش تحصیلی کانادا

گفتگو با

سعیده بیگدلو

تجربه فرصت مطالعاتی در کانادا

گفتگو با

امین

تجربه تحصیل مهنــدسی بــرق در کانــادا

گفتگو با

میلاد

تجربیـات تحصیل در دانشگاه یورک کـانـادا

گفتگو با

میترا افسری

تجربه بانوی موفق و کارآفرین ایرانی در کانادا

گفتگو با

حسین ایزدی

تجربه تحصیـل مهنـدسی نفت در کانـادا

گفتگو با

مبینا مبارکی

تجربه تحصیل در دانشگاه یو بی سی کانادا

گفتگو با

ملیکه احقاقی

تجربه تحصیل دیتا ساینس در کانــادا

گفتگو با

زهرا

تجربه تحصیل روانشناسی در کانــادا

گفتگو با

مهدی هوشمندی

تجربه تحصیل نوروسایـنس در کانـادا

گفتگو با

مژده مهدی زاده

تجربه تحصیل فارماکولوژی در کانــادا

گفتگو با

حمید تالی

تجربه تحصیل مهندسی شیمی در کانــادا

گفتگو با

نرگس حیدری

تجربه تحصیل در دانشگاه واترلو

گفتگو با

شادی

تجربه تحصیل در دانشگاه مک مستر

گفتگو با

محمدرضا زمانی

تجربه تحصیل در دانشگاه ویکتوریا

گفتگو با

علی برجیان

تجربه تحصیل رشته حقوق در کانادا

گفتگو با

سولا اکبریه

تجربه تحصیل MBA در کانادا

گفتگو با

علیرضا صبوخی

تجربه تحصیل در دانشگاه کنکوردیا

گفتگو با

حمید

تجربه کار کارگردانی انیمیشن در کانادا

گفتگو با

رضا

تجربه تحصیل در دانشگاه کانادا وست

گفتگو با

لیلی قاضی زاده

تجربه تحصیل مهندسی پزشکی در کانادا

گفتگو با

امیررضا عظیمی

تجربه تحصیل در دانشگاه ای تی اس مونترال

گفتگو با

فرزاد نیکزاد

تجربه تحصیل پرستاری در کانادا

گفتگو با

محمود

تجربه تحصیل مهندسی مواد در کانادا