تجربه تحصیل نوروسایـنس در کانـادا

مهدی هوشمندی

دانشجوی دکتـری نوروسایـنس در دانشگاه مک گیل کانـادا

به اشتراک گذاری

سوالات گفتگو

در مـورد خودتـون برامـون بگیـن.

۰۰:۳۱

در مورد رشتـه ی تحصیلی تون، نوروساینس توضیـح بدید.

۰۲:۰۰

چه مزیـتی در دانشگـاه مک گیل باعث شد ایـن دانشگاه رو انتخاب کنید؟

۰۴:۰۰

به نظرتون تحصیل در رشته نوروساینس در کانادا و ایران چه تفاوت هایی داره؟

۰۶:۵۴

فانـدی که از دانشگـاه می گیـرین، برای مخـارج تحصیـل و زندگی کافی هست؟

۱۰:۵۰

خدمـات رفـاهی دانشگـاه مک گیل چطـور هست؟

۱۳:۰۲

کسی که میخواد بر ای نوروساینس اپلای کنه، چه مهارتهـایی بهتـره بلـد بـاشه؟

۱۵:۳۱

چقـدر به رشته نوروسـاینس در کانـادا اهمیت داده میشه؟ چقـدر تـوی این حوزه سرمایه گذاری میـشه؟

۱۹:۰۰

وضعیت فارغ التحصیلای این رشته در کانادا چطور هست؟ راحت میشه کار پیدا کرد؟

۲۲:۳۵

میزان درآمد یک نورو ساینتیست حدودا چقـدر هست ؟

۲۴:۰۹

به نظرت وضعیت فارغ التحصیلای رشته نوروساینس در ایـران و کانـادا چه تفاوت هایی دارد؟

۲۵:۵۱

اگر نکته ی دیگه ای هست که کمک میکنـه به مخاطبـان در اپلای، بازار کار کانادا و... بفرمایید.

۲۷:۲۶

پرسش ها و پاسخ ها

سلام دوستان. وقتتان بخیر باشد. من یاسمن هستم. با گفتگوی دیگری با آقای مهدی هوشمندی در خدمتتان هستم. ایشان دانشجوی مقطع دکتری رشته‌ی نوروساینس دانشگاه مک‌گیل هستند. خیلی خوشحالیم که باهاشان صحبت می‌کنیم. سلام مهدی‌جان. خوبید؟

سلام خدمت شما و دوستانی که این دیدار را بعداً می‌بینند. من هم خیلی خوشحالم که درواقع این مصاحبه دارد انجام می‌شود.

خیلی هم عالی. مهدی‌جان کمی راجع‌به خودتان می‌گویید؟ کجایی هستید؟ کجا زندگی کردید؟

بله. من کلاً خاطره‌گویی‌ام خیلی خوب است. به‌خاطر همین، نمی‌خواهم زیاد صحبت کنم و می‌خواهم خیلی چکیده جواب بدهم. من اصالتاً از شهرستان سپیدان استان فارس هستم و درواقع آنجا به‌دنیا آمده‌ام. بعد، برای تحصیلاتم، کاردانی بیهوشی را در جهرم، دانشگاه علوم پزشکی جهرم و شیراز، خواندم. بعد از آن مقطع، یعنی در مقطع کارشناسی به بعد تهران بودم. یعنی سال ۸۵ تا سال ۹۶ تهران زندگی کردم. رشته‌هایم را هم خیلی دقیق بخواهم بگویم، من کارشناسی ناپیوسته‌ی بیهوشی خوانده‌ام، ارشد فیزیولوژی پزشکی خوانده‌ام در دانشگاه شهید بهشتی و در دانشگاه علوم پزشکی تهران به‌مدت هشت سال کارمند هم بوده‌ام، یعنی هم‌زمان با درس‌خواندنم کار هم می‌کردم. شب‌ها شیفت بودم و روزها درس می‌خواندم. بعدش هم که از سال ۲۰۱۷ به اینجا آمدم. الآن دانشجوی سال چهارم نوروساینس هستم.

خیلی هم اکتیو و عالی.

خواهش می‌کنم.

پس هم‌استانی هستیم. من جهرمی‌ام.

آهان. چه عالی!

خیلی خوشحالم.

بله. من هم خیلی خوشحال می‌شوم. هرچیزی من را یاد جهرم بیندازد خیلی خوشحال می‌شوم.

خیلی هم عالی. خب کمی درمورد رشته‌تان توضیح می‌دهید؟ که هم من بیشتر بدانم، هم بچه‌هایی که این ویدیو را می‌بینند.

بله. حتماً. رشته‌ی من اسمش نوروساینس یا درواقع همان علوم اعصاب است که در ایران ما در فارسی می‌دانیم. این رشته اساساً نگاه به مغز و عملکرد‌های مغز و ساختار مغز از زوایای مختلف است. یعنی چه‌جوری؟ درواقع رشته رشته‌ی بین‌رشته‌ای است که مغز را شما آن وسط گذاشته‌اید، هرکس از نگاه خودش دارد به آن نگاه می‌کند. مثلاً کسی که مهندس برق است، می‌گوید مثلاً مغز سیگنال‌هایش چه‌جوری کار می‌کند، رینم هاش کار می‌کند. کسی که مثلاً مهندس الکترونیک است، مثلاً می‌گوید سیرکت‌های مغز چه‌جوری کار می‌کند. منی که مثلاً فیزیولوژیست-بایولوژیستم می‌گویم که مثلاً اساساً سلول‌ها چه‌جوری با هم کار می‌کنند که فانکشنی تحت عنوان عشق به‌وجود بیاید، یا مثلاً چه‌جوری هورمون‌ها بالا و پایین می‌شوند که عشق را به‌وجود بیاورند، که مثلاً تنفر را به‌وجود بیاورند، یا قتلی به‌وجود بیاورند. درواقع این‌ها همه فانکشن‌های مغز است. عرضم حضور شما که رشته‌ی روانشناسی، نگاه متفاوتی به مغز دارد، مثلاً ازنظر شناختی. بچه‌های علوم اجتماعی و درواقع علوم انسانی، مثل جرم‌شناسی، برای آن‌ها هم مهم است. مثلاً چرا در این منطقه از کشور جرم بیشتر اتفاق می‌افتد. این خیلی مهم است که رفتار آدم‌ها در آن منطقه و تأثیر محیط بر رفتارشان را بررسی کنید. همه‌ی این‌ها نهایتاً نوک آن پیکانشان به‌سمت مغز است که درواقع آنجا نشسته است و مدیریت می‌کند. درنهایت نوروساینس کلاً مطالعه‌ی این مغز است از زوایای مختلف.

بله خیلی هم جالب است.

بله خب

من می‌دانم که دانشگاه مک‌گیل یکی دانشگاه‌های تراز اول کاناداست و در این هیچ شکی نیست؛ ولی حالا می‌خواهم بدانم که دلیل خاصی داشت که دانشگاه مک‌گیل را در شهر مونترال انتخاب کردید؟

بله. حتماً دلیلی داشت. من کشور‌های زیادی را می‌خواستم اپلای کنم و ایمیل زدم و جواب گرفتم، از آمریکا بگیر، استرالیا بگیر، کانادا بگیر. خب یک شاخص‌هایی برای خودم داشتم. شاخص اول این بود که من می‌خواستم به دانشگاهی بروم که در نوروساینس تاپ باشد. حالا بگذریم که درواقع آمریکا را به‌خاطر شرایط ویزا و این‌ها نتوانستم بروم. ولی خب کانادا و آی‌پی‌ان، Integrated Program in Neuroscience، جایی که من هستم، یواس‌ نیوز و رنکینگ نوزده یا بیست در جهان است و بزرگ‌ترین مؤسسه‌ی نوروساینس آمریکای شمالی است که اگر اشتباه نگویم، حالا این آمار من است، چندتا این‌ور و آن‌ور، 230 استاد دارد و چیزی حدود پانصد دانشجوی فارغ‌التحصیل دارد. خیلی خیلی بزرگ است. پس یکی از دلایلم این بود که مرکز خیلی خوبی را انتخاب کرده بودم. دلیل دوم این بود که من به کشوری می‌خواستم بروم که بعد از دانشجویی‌ام آنجا بمانم. درواقع می‌خواستم این پروسه‌ی شهروندی و پی‌آر شدنش راحت باشد. کانادا واقعاً نسبت‌به کشورهای دیگر راحت‌تر است و شاخص سوم، که خیلی برای من مهم بود، این بود که به کشوری بروم که براساس آن شنیده‌هایم شرایط تبعیض‌آمیز کمتر باشد. یعنی کمتر تو را به‌عنوان یک مهاجر نگاه کنند. از دوستان دیگر هم بپرسید، درواقع تأیید می‌کنند. در کانادا شما اصلاً احساس نمی‌کنید در کشور دیگری هستید. این‌ها شاخص‌های من بود که من اینجا را انتخاب کردم.

بله. اکثراً بچه‌هایی که باهاشان صحبت کردیم روی این موضوع اتفاق نظر دارند که تبعیض وجود ندارد. یعنی همه به یک چشم دیده می‌شوند.

نه. اگر بخواهم یک مثال جزئی بزنم که خیلی مشخص گفته باشم، من از اینجا، از کانادا، یک کنفرانس به اروپا، ایتالیا، رفتم. تازه آنجا فهمیدم کانادا یعنی کجا. یعنی درواقع می‌فهمی که انگار آدم‌ها تریند شده‌اند، از بچگی که به‌دنیا آمده‌اند، تریند شده‌اند که این کشور کشوری است که همه‌ی فرهنگ‌ها و زبان‌ها و کالچرهای مختلف را در خود دارد و شما باید آن‌ها را بپذیرید. فضایش فضای خیلی خوبی است.

خیلی عالی. خب به‌نظرت تأثیر در رشته‌ی نوروساینس در ایران و کانادا چه فرقی دارد؟

فرق؟ ببینید، نمی‌دانم اصلاً درست هست من مقایسه کنم یا نکنم. من سعی می‌کنم مقایسه‌ام درواقع خیلی ساینتیفیک باشد. جوری نباشد که مثلاً بخواهم خیلی کیلویی حرف بزنم. ببینید اگر شاخص‌های مقایسه‌ی ما، یک، کیفیت آموزشی باشد، خب طبعاً کانادا خیلی بالاتر است. مثلاً در رشته‌ی من، یک میکروسکوپی را ما نیاز داریم که در ایران، تا جایی که من اطلاع دارم، یک دانه بود. آن هم آن نسل بسیار قدیمی‌اش بود که شما نمی‌توانستید درواقع از آن بافتی که دارید عکس درستی بگیرید. ولی اینجا هر دو-سه تا آزمایشگاه یک دانه دارند. قیمتش هم خیلی زیاد است، مثلاً میلیون دلار است. ولی هر دو-سه تا آزمایشگاه یک دانه دارد. یعنی شما می‌توانی برای تفریح، نه برای کار علمی، نمونه‌هایت را بگذاری، عکس‌های مختلف بگیری، بگویی که اینجایش زیباتر است. گاهی مثلاً بچه‌ها در مسابقات عکس از بافت شرکت می‌کنند. می‌خواهم بگویم اینقدر دردسترس است. نکته‌ی دوم این است که ما در علوم اعصاب خیلی به مدل نیاز داریم، مدل‌های حیوانی. در ایران شما مجبورید این مدل‌ها را با تخریب یک جایی از مغز یا با زدن یک دارویی ایجاد کنید. ولی اینجا آن ژنی که این مشکل را ایجاد می‌کند ناک‌اوت شده، یعنی برداشته شده از درون آن حیوان. مثل سوپرمارکت است. شما می‌گویی من آن موشی را می‌خواهم که این ژنش نباشد و بهت می‌دهند و این مادلینگ بسیار پرفکت است. من با دوستان خیلی خوبی که در ایران در نوروساینس دارم، با هم صحبت می‌کنیم. آن‌ها خودشان هم می‌دانند چه می‌گویم. اصلاً این کار یک صنعت عجیبی است. خب این از لحاظ کیفیت آموزشی بود. ازنظر ارتباط با اساتید، ارتباط با لب‌های دیگر، چون می‌دانید که ساینس درواقع یک کار همکاری است. کاری نیست که یک آزمایشگاه، یک استاد، یک دانشجو بتواند کار را انجام دهد. خب من این را در ایران خیلی سخت دیدم که شما بتوانید با لب‌های دیگر، با افراد دیگر، با دانشگاه‌های دیگر، ارتباط برقرار کنید. اصلاً نبود عملاً. ولی خب اینجا مثلاً یک بخشی از کار من را یک استادی در اسپانیا دارند انجام می‌دهند، یک بخشی از کارم را یک دانشجویی در آمریکا دارند انجام می‌دهند. و من مثلاً بخشی از کار دانشگاه‌های انگلیس را دارم انجام می‌دهم و اینکه شما احساس می‌کنید به کل دنیا متصل هستید خیلی حس خوبی است. و نکته‌ی آخر، ازلحاظ فرهنگی بگویم، شما اینجا خیلی راحت می‌توانی بدون اینکه قضاوت شوی صحبت کنی. مثلاً من یادم است در مقطع ارشدم، ‌ترم یک، من یک کامنتی دادم، آنجا خیلی نگاه بدی به من بود. که اصلاً تو اجازه نداری کامنت بدی. ولی اینجا می‌بینم که نه، شما آندرگرد هم باشی، می‌توانی بروی آنجا بنشینی و انتقاد کنی و دیگران باید جواب تو را بدهند. ولی از همه‌ی این‌ها که بگذریم، حالا یک تفاوتی است که باید منصف بود و گفت. خب آنجا کشور ما، زبان ماست، فرهنگ ماست، شما اگر استادت آنجا از کنارت رد می‌شود، می‌فهمی یعنی چه. یعنی زبان بدنش را می‌فهمی. خب درواقع نمی‌دانم، قرمه‌سبزی می‌خوری. آن خیلی فرق می‌کند تا اینکه بیاید با یک کانتکس، با یک مملکت با یک فرهنگ دیگری درس بخوانی. حالا می‌گویم، هم خوبی‌هایی دارد، هم بدی‌هایی دارد.

خیلی کامل و خوب توضیح دادی. بله واقعاً جفتش هست طبیعتاً. می‌خواهم راجع‌به فاندت بدانم. می‌خواهم بدانم فاندت چه‌جوری بود. مخارج هم دانشگاه و هم زندگی‌ات را می‌دهد. چه‌جوری است؟

در مورد فاند، اول این را بگویم که دانشگاه مک‌گیل، به‌خصوص رشته‌های علوم پزشکی، حالا مهندسی‌ها را من دقیق نمی‌دانم، شما اگر فول‌فاند نباشید، دانشگاه اصلاً به شما پذیرش نمی‌دهد. به‌خاطر اینکه اصلاً قانون است. اگر شما بگویی من خودم پول خودم را می‌دهم هم قبول نمی‌کنند. می‌گویند یک شخصی باید شما را فول‌فاند کند. این از این. فاند من، به‌عنوان دانشجوی پی‌اچ‌دی، بله، کافی بود. ولی درواقع شما چیزی به‌عنوان پس‌انداز نخواهید داشت. یعنی کل مخارج زندگی‌ات را درواقع صاف می‌کند. ولی یک آپشن خیلی جالب، که به‌خصوص در نوروساینس هست، این است که مؤسساتی که گرند می‌دهند و گرندهایی که وجود دارد خیلی خیلی زیادند. به همین خاطر، اگر شما رزومه‌ی کمی خوبی داشته باشید، می‌توانید از آن گرندها بگیرید. حالا مثال خیلی جزئی بزنم، مثلاً من وقتی به اینجا رسیدم، فاند من سالی بیست‌هزار تا بود. ولی تقریباً یک ماه اینجا بودم که brain Canada scholarship برنده شدم که هفتاد هزارتا بود. البته یکی از این اسکالرشیپ‌های ‌خاص کاناداست. نمی‌دانم حالا رنکیگ چندم می‌شود. ولی خیلی بالاست. دانشجوی نیتیو اینجا تعجب کرده بودند و می‌گفتند اصلاً امکان ندارد.

آفرین

مثلاً شما اگر چنین فاندی را داشته باشید، دیگر تقریباً می‌توانم بگویم خیالتان راحت است. می‌گویی که من روی کارم فوکس هستم، دیگر اصلاً نیاز ندارم که به کار دیگری فکر کنم. ولی آره، من کلاً فکر می‌کنم فاند پی‌اچ‌دی خوب است. یعنی می‌شود باهاش زندگی کرد.

خیلی هم عالی. ولی آن اسکالرشیپ خیلی چیز خوبی بوده است. آفرین!

بله. حالا دوستان دیگرم هم هستند که آن‌ها مثلاً هر کدام از پانزده‌هزارتا، بیست‌هزار تا برده‌اند. کمک خیلی خوبی است. می‌توانند خیلی راحت از پس زندگی‌شان بربیایند.

راجع‌به امکانات تخصصی آزمایشگاهی یک توضیح کوچکی دادی. نمی‌دانم چیزی هست که بخواهی اضافه کنی. یه توضیحی هم دوست دارم راجع‌به خدمات رفاهی دانشگاه بدی.

آهان، خدمات رفاهی. البته از موقعی که به‌خاطر کرونا لاک‌داون شده، دیگر خدماتی نیست واقعاً، چون ما حضور نداریم. ما به آزمایشگاه می‌رویم، اما در دانشگاه مجموعاً حضور ندارند. قبل از کرونا را بخواهم بگویم، بله، خدمات خیلی خوبی دارند. اولین خدماتی که اینجا هست یک اورگانیزیشینی در دانشگاه هست که برای دانشجوهای اینترنشنال است. یعنی شما از فرودگاه که می‌رسید، آنجا شما را راهنمایی می‌کنند که کجا بروید، کجا نروید، اگر بخواهید، برایتان تلفنی بزنند. بعد در خود دانشگاه، شما یک‌سری مدارک و فرم‌های دولتی دارید، مثلاً اِستادی پرمیت دارید، سی‌ای‌کیو دارید. این‌ها پرمیشن‌هایی هستند که شما بهشان نیاز دارید. هروقت هم اکسپایر می‌شود باید تمدیدشان کنید. پروسه‌هایشان کمی زمان‌بر است و درواقع اطلاعات می‌خواهد. وقتی شما زنگ بزنید آنجا، کاملاً به شما می‌گویند چه‌کار کنید، چه‌کار نکنید. گاهی وقت‌ها حتی با ایمیگریشن آفیس صحبت می‌کنند. یعنی حتی برای شما تایم می‌خرند. این ازنظر ارگانیزیشن اینترنشنال بود. دیگر، جاهای ورزشی دارد. درواقع شما هر تایپ ورزشی را که دوست داشته باشید، می‌توانید بروید آنجا و ممبرشیپ بگیرید و انجام بدهید. یک‌سری سالن‌هایی دارد که این‌ها را رایگان دراختیار انجمن‌های دانشجویی کشورهای مختلف می‌گذارند. مثلاً برای ما ایرانی‌ها چند تا انجمن دانشجویی اینجا هست. مثلاً آنجا را می‌گیرند، ماهی یک بار، دو بار، مناسبت‌های مختلف مثل شب یلدا را جشن می‌گیرند. کتابخانه‌های خیلی بزرگی دارد. حتی سالن مطالعه‌ی دو-سه نفره دارد که حتی شما می‌توانید بروید آنجا استادی گروپ تشکیل بدهید و آنجا درس بخوانید. نهایتاً هم اینکه مک‌گیل بالای تپه است، که کلاً پارک است. مونتریال اصلاً پارک است دیگر. شما دیگر اساساً وسط جنگل هستید. می‌توانید هرجا دوست دارید، بروید بچرخید. خوب است. من جاهای دیگر را ندیدم، ولی فکر می‌کنم مک‌گیل خوب است.

طبیعتاً، هم دانشگاه خوبی هست، هم جای خیلی خوبی هستش.

آره

حالا مهدی، اگر کسی بخواهد برای رشته‌ی نوروساینس اپلای کند، چه مهارتی داشته باشد خوب است و رزومه‌اش چه‌جور باشد خوب است؟

این سؤال را من به‌صورت پرایوت خیلی جواب داده‌ام به دوستانی که در لینکدین یا جاهای دیگر برای من پیام گذاشته‌اند. من اولین چیزی که می‌گویم درواقع شانس است. حالا شاید ازلحاظ علمی درست نیست بگویی شانس، ولی شانس خیلی تأثیر دارد. یعنی مثلاً می‌بینی که یک لب در یک موقع خاصی دانشجو می‌خواهد و کسی نیست و پولش هم آماده است و مجبور است دانشجو بگیرد. آن موقع می‌بینی دانشجویی که یک مقاله دارد هم می‌گیرند. این اتفاق افتاده است. ولی حالا اگر بخواهیم شرایط استاندارد را بگوییم، شما به یک رزومه‌ی خوب نیاز دارید که حداقل دو-سه تا مقاله‌ی آی‌اس‌آی با اسم اول باشد. معدل‌هایتان زیر ۲/۳ از ۴ نباشد. حالا دوستان بعضی‌ها تناسب می‌بندند که اشتباه است. تناسبی نیست. بروند کورس‌ها را تک‌تک دقیق حساب کنند. ۲/۳ به بالاتر باشد. اگر ۶/۳ به بالا باشد که خیلی عالی است. دیگر بحث زبان است. مک‌گیل برای نوروساینس تافل ۸۶ می‌خواهد و آیلتس هم ۵/۶ می‌خواهد. نهایتاً همه‌ی این‌ها را که داشته باشید، حالا یک کامیونیکیشن کاملاً مفید با استاد خیلی مهم است. چون من دیدم دوستان ایمیل می‌زنند، وقتی ایمیل‌هایشان را نگاه می‌کنی، اصلاً ایمیلی است که کپی پیست شده است. استاد هم می‌فهمد. اینجا دانشجوهای ایرانی که به استاد من و خانم ایشون و بقیه‌ی لب‌های مجاور ما ایمیل می‌زنند، می‌آورند به من ایمیل‌ها را نشان می‌دهند. متوجه می‌شوی که شخص فقط کپی پیست کرده است. یعنی حتی ننشسته تایم بگذارد. چون می‌دانید ایمیل اولین دریچه‌ای که تو ازطریق آن به استاد نگاه می‌کنی. و اولین پیامی است که استاد از تو دارد. به همین خاطر، باید درست روی این کار کنی. یعنی خیلی باید تایم بگذاری. همه‌ی این‌ها را که داشته باشی، من فکر کنم سابقه‌ی ریسرچ برای نوروساینس خیلی مهم است. مثلاً یک سال، دو سال، سابقه‌ی ریسرچ داشته باشید. طبعاً اگر شما مقاله دارید، یعنی سابقه‌ی ریسرچ هم دارید. همه‌ی این‌ها را که داشته باشید، آن موقع شانستان بالاست. ولی نمی‌توانم بگویم. چون من کیسی را سراغ دارم که با هفده مقاله‌ی آی‌اس‌آی هنوز نتوانسته است پذیرش بگیرد. چنین مواردی هم هست.

آره. واقعاً هستند.

آره

استمرار خیلی مهم است. یعنی همین که ایمیل بزنند و منتظر پوزیشین باشند که باز بشود و سریع بگیرند.

درمورد آن شانسی که من گفتم، شما می‌توانید شانستان را افزایش بدهید. شما هرچه تعداد تلاش‌هایت بیشتر باشد، کامنت‌هایتان بیشتر باشد، خب طبعاً شانستان هم بالاتر می‌رود. بعضی وقت‌ها شما می‌بینی که شخص دویست-سیصد تا ایمیل زده است و می‌بینی که یک لحظه می‌گیرد دیگر. استاد قبول می‌کند و اوکی می‌کند.

خب مهدی توضیح می‌دهی که در کانادا چقدر به این رشته‌ی نوروساینس بها داده می‌شود و چقدر رویش سرمایه‌گذاری می‌شود؟ من خودم می‌دانم که در آمریکا خیلی برایشان مهم هست، خیلی پروژه رویش تعریف می‌شود. می‌خواهم بدانم در کانادا چگونه است.

اولاً اینکه نگاه به نوروساینس در کانادا چه‌جوری است خب سؤال جالبی بود. این را من در دو حیطه بهتان بگویم. یکی‌اش نگاه عمومی است. حالا این تجربه‌ی خودم است. ببینید کیس‌هایی که من باهاشان در ارتباط بوده‌ام، از آفیسر فرودگاه بگیر تا آفیسر بردر کانادا، تا یک خانم مسنی که در ایستگاه اتوبوس دیدم، تا آقایی که برادرش اتستیک بوده، این‌ها را دیدم. خب نگاه این‌ها خیلی نگاه جالبی است. احساس می‌کنند که نوروساینس برایشان خیلی افق بالایی دارد. حالا همه‌ی رشته‌ها مهمند. من اینجوری فکر نمی‌کنم. ولی این‌ها فکر می‌کنند نوروساینس رشته‌ی خیلی بزرگی است، حتی خود اینجایی‌ها. اگر پیشینه‌ی نوروساینس در خود مونترال را نگاه کنید، سال ۱۹۴۳ این مؤسسه‌ی نوروساینسی که ما الآن باهاشان کار می‌کنیم احداث شده است که ابتدا بیمارستان روانپزشکی بوده است. یعنی می‌خواهم بگویم که توجه خیلی خاصی به نوروساینس دارند. و اینکه دولت چقدر پول می‌گیرد و چقدر فاندینگ می‌دهد، عدد دقیقش را نمی‌دانم، ولی در تاپ‌های مختلف که ما می‌رویم، متوجه می‌شویم که برای دولت خیلی نوروساینس مهم است، درواقع اختلالات مغزی. چون اگر شما نگاه کنید، دولت هم از یک زاویه‌ی اقتصادی گاهی اوقات به مسائل نگاه می‌کند، مثلاً می‌گوید، حالا نمی‌دانم ایکس‌درصد از مردم بالای پنجاه سال آلزایمر دارند. خب این یعنی اینکه این افراد به افراد دیگری هم نیاز دارند که از آن‌ها مراقبت کنند. پس این هزینه‌های خیلی سرمام‌آوری برای دولت دارد. شما بیایید اتیسم، دیپرشین، آلزایمر و پارکینسون و همه‌ی این‌ها را بهش اضافه کنید، حتی توجیه اقتصادی برای دولت دارد که بیاید روی این‌ها کار کند. شرکت‌های داروسازی یکی از درواقع صنعت‌های پول‌ساز جهان هستند. دیگر بعد خب این‌ها خیلی برایشان مهم است.

که در این کرونا هم خودش را نشان داد.

بله دیگر. می‌بینید. خب این‌ها خیلی برایشان مهم است که سرمایه‌گذاری کنند. و یک منبع سرمایه‌گذاری دیگری که وجود دارد، شاید خیلی برایتان جالب باشد، خانواده‌های بیماران هستند. مثلاً من در مدرسه‌های اتیسم که می‌روم، خانواده‌هایی را می‌بینم که مثلاً بچه‌ی اتیستیک دارند، آمده‌اند مثلاً ده‌میلیون دلار گذاشته‌اند برای ده دانشجوی پی‌اچ‌دی که مثلاً روی پروژه‌های مربوط‌به اتیسم کار کنند. به همین خاطر، من فکر می‌کنم خیلی بها می‌دهند. ولی عدد دقیق بودجه‌ی دولت را نمی‌دانم. مثلاً شنیده‌ام که آمریکا هفتاددرصد بودجه‌ی تحقیقاتی‌شان را در نوروساینس گذاشته‌اند. حالا این شنیده است. نمی‌دانم، داکیومنت نیست. ولی اینجا خیلی ارزش می‌دهند. ولی عدد دقیقش را نمی‌دانم.

خیلی عالی. دوست داریم بیشتر راجع‌بهش بدانیم، اما خب زمانمان محدود است. خیلی رشته‌ی جذابی است. فکر می‌کنم شما سال آخر پی‌اچ‌دی‌تان باشید؛ درست است؟ یعنی نزدیک فارغ‌التحصیلی هستید انشاالله؟

تقریباً.

وضعیت فارغ‌التحصیلان در این رشته چطور است؟ منظورم برای ادامه و حوزه‌ی کاری و پیدا کار و این‌هاست. می‌شود راحت کار پیدا کرد؟

بعید می‌دانم راحت بتوانید کار پیدا کنید. بگذارید اینجوری بهتان بگویم، کلاً کسی که از ارشد می‌گذرد و درواقع به مقطع دکتری می‌رود، دیگر از آن حیطه‌ی کاری و تکنسینی خودش را یک‌جوری بیرون انداخته است و می‌خواهد برود ساینتیست بشود. هرجایی بخواهد باشد. چه در صنعت باشد، چه در فضای دانشگاهی باشد. واقعیتش را بگویم، یک راه بسیار طولانی است. یعنی شما به‌محض اینکه پی‌اچ‌دی‌تان را تمام می‌کنید، باید بروید یک پست‌داک سه‌چهار ساله‌ای را در یک آزمایشگاه بسیار تاپ انجام بدهید و مقالات خوب، مثلاً نیچیر بدهید. همین دوست خودم که اینجاست دو تا نیچیر داده و هنوز گرفتن پوزیشن دانشگاهی برایش راحت نیست. ولی مسیرهایی که شما می‌توانید بروید کار کنید، یکی‌اش صنعت است. صنعت خودش زیرشاخه‌های بسیار زیادی دارد. می‌توانید به همین کمپانی‌های داروسازی بروید. می‌توانید بروید آکادمیک رایتر مؤسسات مختلف بشوید. می‌توانید مشاور بشوید. حتی در مهدکودک‌ها مثلاً مشاور می‌خواهند. کارهای زیادی دارد، ولی تا حالا ندیده‌ام دوستانی که فارغ‌التحصیل شده‌اند بی‌کار باشند. یعنی اصلاً چنین چیزی را تا حالا ندیده‌ام.

خیلی هم عالی. آن‌هایی که مسیر آکادمیک را ادامه می‌دهند که خب بحثش جداست. آن‌هایی که می‌روند در صنعت، مثلاً درآمدشان چقدر است؟ تقریبی می‌دانی؟

صنعت هم باز می‌گویم بستگی به آن پوزیشنی دارد که در صنعت می‌گیری. ولی می‌توانم بگویم از چهل‌هزار تا تا صدهزار تا متغیر است. اگر استارت‌آپ خودت باشد که کلاً داستانش فرق می‌کند. ولی این کمپانی‌های داروسازی، مثلاً میانگینشان هشتادهزار تا در سال است. این آن چیزی است که من می‌دانم.

بعد اینکه دانشگاه مثلاً برای پیداکردن کار کمکی می‌کند؟ لینکی برقرار می‌کند؟ ارتباط دانشگاه با صنعت چه‌جوری است؟

درواقع می‌توانم بگویم که خیلی از مؤسسات صنعت‌های داروسازی که من در کانادا می‌شناسم، این‌ها اصلاً فارغ‌التحصیل دانشگاه مک‌گیل بوده‌اند. چندتایشان را می‌شناسم. کار جالبی که دانشگاه در رشته‌های علوم پزشکی و نوروساینس می‌کند، این است که از ایجنت‌های کمپانی‌ها دعوت می‌کند. آن‌ها به دانشگاه می‌آیند و سمینار می‌گذارند که شما چطور می‌توانید جذب کمپانی ما بشوید. درواقع انگار یک ترینینگ‌هایی را هم‌زمان با دانشجویی‌ات اصلاً می‌توانی شروع کنی، که وقتی فارغ‌التحصیل شدی، مثلاً بروی جذب آن کمپانی خاص شوی. که غالباً کمپانی‌هایی که من راجع‌بهشان صحبت می‌کنم کمپانی‌های داروسازی‌اند. ولی خب بچه‌هایی که از بک‌گراند مهندسی می‌آیند استارت‌آپ‌های مختلف دیگری را هم می‌توانند کار کنند که کمی از صنعت‌های مختلف داروسازی متفاوت است.

طبیعتا،ً خب این سؤال خیلی واضحی است که بخواهم بگویم که تفاوت شرایط کاری ایران با کانادا برای نوروسانس چه‌جوری است. ولی حالا دوست دارم که تو کمی بیشتر توضیح بدهی، مقایسه کنی.

آن موقعی که من ایران بودم، اولین دوره‌ی نوروساینس بود. یعنی اولین دوره‌ی نوروساینس دوستان من بودند که فارغ‌التحصیل شدند و چون وجود نداشت، فارغ‌التحصیل وجود نداشت. می‌دانم که همه‌ی آن‌ها توانستند درواقع پوزیشن‌های دانشگاهی بگیرند و الآن آنجا استادند. ولی اینکه بعد از آن‌ها چه اتفاقی افتاد، نمی‌دانم. در ایران نمی‌دانم چه اتفاقی بعد از آن‌ها افتاد. آیا باز هم توانستند؟ ولی بعید می‌دانم که توانسته باشند دوباره بعد از آن‌ها استاد دانشگاه بشوند، چون درواقع دانشگاه‌ها هم دیگر ظرفیتشان کامل شده بود. ولی اینجا خیلی فرق دارد. شما راهت را پیدا می‌کنی. یعنی غیر از آن مسیر اکادمیک، مسیرهای بسیار زیاد و شغل‌های زیادی هست که می‌توانی به‌سمتشان بروی. یک تفاوتی که دارد این است که شما اگر اینجااز نوروساینس فارغ‌التحصیل شدی، این ذهنیت را نداری که من حتماً باید بروم کاری کنم که نوروساینس باشد. یعنی می‌توانی کار دیگری هم بکنی که حالا یک‌جور مرتبط است. ولی در ایران این ذهنیت وجود دارد. شما می‌گویی اگر من رشته‌ی تخصصی‌ام این است، کاری را که مرتبط با این است باید انجام بدهم. خب این هم خیلی تأثیر می‌گذارد.

آهان. کلی ازت سؤال پرسیدم. مرسی.

خواهش می‌کنم.

همه را خیلی خوب و کامل جواب دادی. دوست دارم اگر نکته‌ای به‌نظرت می‌آید که به مخاطب‌هایمان، در ادامه‌ی کارشان برای اپلای در رشته‌ی شما و در حوزه‌ی کار، کمک کند، دوست دارم که اضافه کنی.

چیزی که به‌نظرم می‌آید خیلی مهم‌تر از همه‌ی صحبت‌هایی است که کردیم. چون این خیلی حیاتی است. یعنی آن موقع کسی نبود این را به ما بگوید. ولی من الآن به آن دوستانی که می‌خواهند اپلای کنند می‌گویم. ببینید اپلای‌کردن سه آیتم می‌خواهد. یکی اینکه نیت این را داشته باشی که من می‌خواهم بروم و این نیتت مبتنی بر آگاهی باشد. فقط اینجوری نباشد که دو تا عکس در اینترنت ببینی که مثلاً بچه‌ها قاتی نشسته‌اند، فکر کنی همه‌چیز اینجوری است. نه، واقعاً اینجوری نیست. دو اینکه شما یک نقشه‌ی راه می‌خواهید. به‌خصوص رشته‌های علوم پزشکی مثل رشته‌های مهندسی نیست که ببینی همه‌ی بچه‌های سال بالایی‌تان رفته‌اند، بگویی اوکی، من الآن نگاه می‌کنم که فلانی فلان‌جاست، یک صحبتی می‌کنیم و می‌دانم چه‌کار کنم. بچه‌های علوم پزشکی خیلی کم رفته‌اند. به‌خاطر همین، اطلاعات خیلی کم است.من توصیه‌ام این است که با افرادی که آگاهند صحبت کنید. چون افرادی هم بوده‌اند که مسیر ما را کاملاً پیچانده‌اند. با افرادی که آگاه هستند، یا با کمپانی‌هایی که واقعاً مورداعتمادند صحبت کنند. به‌نظر من اطلاعات خوب ارزشش را دارد که برایش هزینه بپردازی. اینم که نقشه‌ی راهتان می‌شود که بدانید دقیقاً می‌خواهید چه‌کار کنید. نهایتاً، به‌قول قدیمی‌ها، توشه‌ی راه می‌خواهید. به‌نظر من اگر کسی اسکیل و زبان مهارتی خوبی ندارد، اصلاً نیاید. واقعاً. اینکه شما فرض کنید که من به کانادا می‌آیم و زبانم خوب می‌شود، شاید خوب بشود، ولی دوسه سال شما را یک آدم کند گیج در گروه نشان می‌دهد و نمی‌توانی خودت را آن‌جوری که باید باشی استبلیش کنی. دوسال خیلی زیاد است. ذهنیت آن‌ها از تو دیگر شکل گرفته است. و دیگر هر کاری هم کنی دیگر نمی‌توانی به‌راحتی عوضش کنی. این‌ها نکاتی است که من فکر می‌کنم بچه‌ها قبل از اینکه اپلای کنند واقعاً باید بدانند.

آره نکته‌ی تکمیلی خیلی مهمی بود.

بله. خواهش می‌کنم.

ازت تشکر می‌کنم و ممنون که وقتت را در اختیار ما گذاشتی.

من هم ممنونم.

مطمئنم بچه‌ها خیلی از تجربیاتت استفاده می‌کنند. باز هم ازت ممنونم. برایت آرزوی موفقیت می‌کنم. انشاالله که فارغ‌التحصیل شوی و بعد هم که وارد ادامه‌ی مسیر شوی و به آنجا که دوست داری داری برسی.

خواهش می‌کنم. من هم خیلی خوشحال شدم. انشاالله که این صحبت‌هایی که کردیم به افرادی که می‌خواهند این راه را ادامه بدهند کمک کند.

دقیقاً همین‌طور است. ازت ممنونم.

خواهش می‌کنم. خدانگهدار شما.

در مورد نوروسایـنس در کانادا بیشتر بخوانید!

سایر گفتگوها

گفتگو با

آرمان بنارویی

تجربیـات پذیـرش کارشنـاسی ارشد در کـانـادا

گفتگو با

مهدی

تجربـه تحصیل و کار در کانادا

گفتگو با

آرش زرگر

تجربه تحصیل مهندسی مکانیک در کانادا

گفتگو با

شمیم رئیسی

تجربه اپلای تحصیلی کانادا در دوران کرونا

گفتگو با

آرش عسگری

تجربه پذیرش تحصیلی کانادا

گفتگو با

سعیده بیگدلو

تجربه فرصت مطالعاتی در کانادا

گفتگو با

امین

تجربه تحصیل مهنــدسی بــرق در کانــادا

گفتگو با

میلاد

تجربیـات تحصیل در دانشگاه یورک کـانـادا

گفتگو با

میترا افسری

تجربه بانوی موفق و کارآفرین ایرانی در کانادا

گفتگو با

حسین ایزدی

تجربه تحصیـل مهنـدسی نفت در کانـادا

گفتگو با

مبینا مبارکی

تجربه تحصیل در دانشگاه یو بی سی کانادا

گفتگو با

ملیکه احقاقی

تجربه تحصیل دیتا ساینس در کانــادا

گفتگو با

زهرا

تجربه تحصیل روانشناسی در کانــادا

گفتگو با

مهدی هوشمندی

تجربه تحصیل نوروسایـنس در کانـادا

گفتگو با

مژده مهدی زاده

تجربه تحصیل فارماکولوژی در کانــادا

گفتگو با

حمید تالی

تجربه تحصیل مهندسی شیمی در کانــادا

گفتگو با

نرگس حیدری

تجربه تحصیل در دانشگاه واترلو

گفتگو با

شادی

تجربه تحصیل در دانشگاه مک مستر

گفتگو با

محمدرضا زمانی

تجربه تحصیل در دانشگاه ویکتوریا

گفتگو با

علی برجیان

تجربه تحصیل رشته حقوق در کانادا

گفتگو با

سولا اکبریه

تجربه تحصیل MBA در کانادا

گفتگو با

علیرضا صبوخی

تجربه تحصیل در دانشگاه کنکوردیا

گفتگو با

حمید

تجربه کار کارگردانی انیمیشن در کانادا

گفتگو با

رضا

تجربه تحصیل در دانشگاه کانادا وست

گفتگو با

لیلی قاضی زاده

تجربه تحصیل مهندسی پزشکی در کانادا

گفتگو با

امیررضا عظیمی

تجربه تحصیل در دانشگاه ای تی اس مونترال

گفتگو با

فرزاد نیکزاد

تجربه تحصیل پرستاری در کانادا

گفتگو با

محمود

تجربه تحصیل مهندسی مواد در کانادا