تجربـه تحصیل و کار در کانادا
مهدی
دکتـرای سیستم های انرژی از دانشگاه واتـرلو کانادا و مدیـر فنـی شرکـت Edgecom کـانـادا
سوالات گفتگو
چی شد به فکر اپلای افتادید؟
رزومـه خیـلی قـوی داریـد، از رزومـه تـون بیشتـر برامون توضیـح بدیـد.
به نظر خودت نقطهی قوت رزومه تون کجا بوده که بـاعـث شـده است خیـلی راحتتـر اپـلای کنیـد؟
مقداری راجع به رزومهنویسی صحبت کنید. بچهها چه جـوری بایـد رزومـه بنویـسند؟
دربـارهی نحـوه گرفتـن RA و TA بگیـد و ایـنکه چه مـزایایـی دارد؟
دربـاره شرایـط کـارکـردن در حیـن تحصیـل و بعـد از تحصیـل توضیـح بدیـد.
بعـد از اتمـام تحصیـل، شرایـط کـار چـطور اسـت؟
شما هم ایران درس خواندید و هم کانادا ؛ تفاوت تحصیـل در ایـران و کـانـادا در چیـست؟
در دانشگاهی که خودتان هستید، چه خدماتی دانشگـاه به دانـشجوهـا ارائـه میدهد؟
هزیـنههـای زنـدگی، مـواردی مثـل خـانه و غـذا در کانادا چقـدر اسـت؟
از دانشگاهی درس خوندین بگید. ازلحاظ کیفیت آموزشی و تراز دانشگاه چطور است؟
اگر بخواید بار دیگر درس بخوانید، باز هم دانشگاه واتـرلـو را انتـخاب میکردیـد؟
توصیهتون برای بچههایی که میخوان اپلای کنند و وارد کـانـادا بشـن چیـست؟
پرسش ها و پاسخ ها
سلام. امیدوارم حالتان خوب باشد. خیلی خوشحالم که میبینمتان. ممنون که این بخش را در اختیار ما گذاشتید و قبول زحمت کردید تا حرفهای مهمی به هم بگوییم. خب. اولاً از خودتان بگویید.
من مهدی هستم. فارغالتحصیل سال ۹۲ دانشگاه تهران، سال ۹۴ تحصیل در دانشگاه واترلو شروع کردم و ۹۸ یا ۹۹ هم تمام کردم. الآن هم مدیر فنی شرکت HTC هستم.
خب. یک مقدار عقبتر برویم. از اینجا شروع کنیم که چه شد به فکر اپلای افتادید؟
خب واقعیتش، دورهای که من در دانشگاه تهران درس میخواندم، آن دوره، در آن دانشگاه، همه واقعاً دنبال پذیرش گرفتن از یک دانشگاه دیگر بودند. چون مسیر خیلی مسیر شناختهشدهای بود. همه درس میخواندند و به یک نقطه میرسیدند و یک جای دیگر به دانشگاه میرفتند. معمولاً دانشگاههای خوبی میرفتند، ولی خب جوی را مثل جریان آب بهوجود آورده بود که بعد از جریان فارغالتحصیلی خیلی بعید است که در ایران بمنید و باید حتماً بروید. این جوی بود که در دانشگاه تهران و شریف خیلی شناخته شده است و آن سالی که من اپلای کردم و رفتم، سال ۹۳ کارم را شروع کردم و سال ۹۴ دیگر رفتم، دلیلش این بود. تنها دلیلش همین بود.
خب من رزومهی شما را نگاه کردم، ماشاءالله رزومهی خیلی پربار و قویای است. از رزومهتان بگویید که اینقدر پربار است.
در ایران کسایی که در حوزهی مهندسی کار میکنند، میرسند به سن من که ۳۱ سالم است. خب نزدیک آخر دوران کارشناسی من کسب تجربهی کاری و کارکردن را شروع کردم. خب طبیعتاً میشود که جاهای مختلفی کار کنید. دانشگاههای مختلفی میروید و معمولاً هم وقتی که میخواهید پذیرش بگیرید، یکسری نیازمندیها دارد که یکیاش مثلاً مقالات است، یکسری دیگرش مرتبط با تجربههای دیگر است که به آن مهارت فردی میگوییم، ولی فکر میکنم طبیعی است. خب این یک قسمتش به نیازمندیهایی که برای پذیرش گرفتن از یک دانشگاه دیگر بود برمیگشت؛ شامل مقالات، نمرات زبان و مهارتهای فردی. ولی وقتی که شما اینجا میآیید، تغییر میکند. دیگر باید بتوانید در این محیط هم خودتان یکجوری زندگی کنید و زنده بمانید و کار پیدا کنید و برای همه فکر میکنم برمیگردد به یکی سن و یکی همان نیازمندهایی که برای مهاجرت دارند.
حالا بهنظر خودتان نقطهی قوت خودتان کجا بوده که باعث شده است خیلی راحتتر اپلای کنید؟
رشته به رشته خیلی فرق میکند. ولی من فکر میکنم یکی دانشگاهی که درس میخواندم خیلی مؤثر بود؛ چون وقتی مصاحبه میکردم با اساتید، دانشگاه تهران و اینها را میشناختند. یکی دیگر از دلایلش مقالات بود. این را نشان میدادند. چون هر وقت که به مصاحبهها میرفتم، سریع میگفتند که یکی-دو تا از مقالههای خودم را بفرستم. بعد شروع میکردم، روی مقاله صحبت میکردم. فکر میکردم این دو تا پارامتر خیلی مؤثر است.
درست است. مقداری راجعبه رزومهنویسی صحبت کنید. بچهها چهجوری باید رزومه بنویسند؟
ببینید، رزومه برحسب اینکه شما برای چه کاری میخواهید اقدام کنید، فرق میکند. اگر میخواهید کار پیدا کنید، در رزومه یکسری چیزها باید اولین صفحه بیاید. معمولاً اولین صفحه خیلی مهم است. همینطور از اهمیتش کم میشود تا صفحات آخر. وقتی شما میخواهید برای پذیرش یک دانشگاه اقدام بکنید، آنهایی که کلاس رزومهنویسی میروند میدانند چهطور است، از مدارک تحصیلی شما شروع میشود تا علاقهمندیهای شما به تحقیقات ادامه پیدا میکند تا اینکه نشان دهید آن علاقهمندیها را کجاها چاپش کردید و کجاها چهجوری کار کردید شروع میشود و بعد سراغ افتخاراتتان میرود. تجربههایی که به عنوان TA داشتید هم کمکم میشود تا برسد به جاهایی که خلاصه تجربههای کاری داشتید و در آخر هم چیزهایی مثل مهارتهای فردی و رفرنسها. معمولاً رزومه خیلی باید خلاصه نوشته شود. در عین حال با چند کلیدواژه به مخاطب نشان دهید که شما بلدید. خیلیها اشتباهی انجامش میدهند. جذابکردن در رزومهسازی خیلی مناسب نیست، کار بدی است. از بهکار بردن اینها واقعاً باید پرهیز شود. اصطلاحا رزومه لول را پایین میآورد، چون بهطور مثال، من رزومههایی دیدم که با فونتهای خیلی پولارت نوشتهاند و قسمتها را با رنگها جدا کردهاند. وقتی شما رنگ را در رزومه عوض میکنید، مثلاً رنگ قرمز استفاده میکنید، توجه را در رنگ قرمز زیاد میکند و جاهای دیگر را کم میکنیم. میدانیم که این کار دلیلی نداشته، ولی استفاده میکنند. درحالیکه رزومه باید سنگین باشد، خیلی باید ساده نوشته شود؛ چون مخاطب شما معمولاً اساتید دانشگاهیاند که خودشان هم، میدانید، سن آنها بالاست و بین سن چهل تا هفتاد است. معمولاً اینها از این کارها زیاد خوششان نمیآید که شما رزومه را با ترکیب رنگبندیهای مختلف بنویسید. شنیدم که برای استاد خودم اینطور بود، شاید در هر روز ۱۰۰ الی ۱۵۰ رزومه دریافت میکنند. رزومه باید خیلی ساده باشد و با بکگراندهای سفید و سنگین نوشته شود.
دربارهی TA بگویید چطور باید آن را بگیریم و چه مزایایی دارد؟
ببینید، وقتی شما برای مهاجرت اقدام میکنید برای گرفتن پذیرش از یک دانشگاه اولش استادها به شما میگویند که کلاً هزینهی دانشگاهتان را پرداخت میکنیم یا اصطلاحاً به تو میگویند فول فاند یا بهتان میگویند پرداختن میکنی بهش میگویند سلف فاند. آنهایی که شما برایشان پول پرداخت نمیکنید دو قسمت دارد. یک قسمتی است که به شما میگویند باید اسکالرشیپ بگیرید. یعنی خود شما و استاد هر ترم اقدام میکنید و یک اسکالرشیپ میگیرید، یا نه، خود استاد از گرند خودش این پول را میدهد و در حسابش این پول را دارد و تضمین میکند که تا چهار سال این پول را به شما میدهند. اینکه حالا این مبلغ چقدر باشد، برحسب دانشگاهها برای شما متفاوت است. بهطور مثال، دانشگاهی که من درس میخواندم، واترلو، ۳۴هزار دلار دریافت میکردید و یک جایزهی دیگر بود که رویش میآمد. هزینهی دانشگاه ۲۱هزار دلار بود، یعنی شما ماهانه هزار دلار برایتان میماند. اما TA در دانشگاههای مختلف متفاوت است. در بعضی از دانشگاهها رویهم، بهعنوان یک پکیج، دریافت میکنید، مثل دانشگاه واترلو، مثل دانشگاه تورنتو. بعضی موقعها هست برای بعضی دپارتمانهای واترلو شما اپلای میکردید و همان فرمت اسکالرشیپ را، اگر شانس داشتید، میگرفتید. آن هم ماهی هزار تا بهتان اضافه میکرد. اگر بخواهم بهتان یک دید بدهم، از پولی که معمولاً ممکن است یک نفر دریافت کند، بعد از اینکه هزینهی دانشگاه را خود دانشگاه از پول شما برمیدارد بین ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰ دلار است. من نشنیدم که در کانادا بیش از ۲۰۰۰ تا باشد. شاید در آمریکا باشد، نمیدانم و نشنیدم، ولی زیر ۱۰۰۰ تا را شنیدم که برای بعضیها ۷۰۰ تا بوده است.
برویم راجعبه کارکردن در حین تحصیل بدانیم. شرایط بیشتر کارکردن در حین تحصیل یا بعد از تحصیل را بگویید. چه کارهایی میتوانید انجام بدهید؟ آیا کارها مرتبط است یا غیرمرتبط؟
الآن بهتان میگویم. شما طبق قوانین کانادا میتوانید هشتاد ساعت بیرون از دانشگاه کار کنید. یعنی اجازهی کار دارید، ولی به شکل نامحدود میتوانید داخل دانشگاه کار بکنید. اگر داخل دانشگاه شما بخواهید کار بکنید، خب یکسری کارهایی مثل مراقبت از امتحان هست، تدریس خصوصی هست و خیلی از چیزهای دیگر، یا مثلاً بعضی از انجمنهایی هستند که شما اگر عضوی از آنها باشید، به شما پول میدهند. این هم میشود. در داخل دانشگاه هرچقدر بخواهید، میتوانید کار بکنید و بهازای آن ساعتی ۱۵ الی ۳۵ دلار میگیرید. اما برای آف شما ۸۰ ساعت میتوانید کار کنید که آن هم قوانینی برای دورزدن حدودی هست؛ شما ۱۰۰ ساعت الی ۱۵۰ ساعت کار میکنید، به کارفرمایتان میگویید که بهجای اینکه بهتان ۳۰ دلار بدهد، ۴۰ دلار بدهد، ولی ۸۰ ساعت بزند. آنجا کارها متفاوت است. شما میتوانید از کارهای جنرال شروع کنید، مثل کار در فروشگاهها، در کافیشاپها، کارهایی در شرکتهای developer که خب درآمدی بهتان اضافه نمیکند. معمولاً مینیمم درآمد در کانادا ساعتی ۱۵ دلار است و ماکسیممی وجود ندارد.
زمانی که تحصیل تمام میشود و بعد از تحصیل، بخواهید کار کنید، شرایط کار چطور است؟
شما وقتی که درستان تمام میشود، بهتان تا سه سال open work میدهند، یعنی اجازهی کار دارید تا کار پیدا کنید. بعد از آن هم راه وجود دارد، ولی کمی شرایط برای شما برای کار پیداکردن سخت میشود. اگر ما بخواهیم معیار کار پیداکردن را به سه قسمت تقسیم کنیم، مثلاً بگوییم مدتزمانی که شما میتوانید کار پیدا بکنید یک شاخص است و درآمد شما از این کار شاخصی دیگر و شهر شما، جا و محلی که شما میخواهید کار کنید شاخص دیگر، یعنی اگر سه تا شاخص بخواهید تقسیمبندی کنید، رشته به رشته با هم فرق دارد و متفاوت است. مثلاً در رشتههای کامپیوتر و مرتبط با آیتی این سه تا شاخص خیلی بالاست و راحت میتوانند در مدتزمان کم کاری را که دوست دارند با درآمد خوب پیدا کنند. اما مثلاً برای رشتهی برق مدتزمان طولانیتری، بین یک تا چهار ماه، شاید هم بیشتر، بستگی دارد به اینکه کدوم شما میخواهید در کدام شهر کار پیدا کنید؛ مثلاً شهرهای دورافتاده راحتتر کار پیدا میشود و شهرهای پرتراکم تقاضا بیشتر است. بعضی از رشتهها مدتزمانش خیلی بیشتر است. مخصوصاً برای این سمت کانادا، رشتههایی مثل شیمی، مکانیک، متالوژی، اینها شرایط کاری سختتری دارند. منظورم اگر با این سه معیار بهشان نگاه کنید، نسبتبه رشتههای دیگر سختتر است.
تفاوت تحصیل در ایران و کانادا در چیست؟ شما هم اینجا درس خواندید و هم آنجا.
راستش خب اولین خوبیاش این است که در ایران هر چقدر تحصیل بکنید، هیچکس به شما هیچ پولی نمیدهد، شما میخواهید یک زندگی خیلی ساده داشته باشید، ولی نکتهاش این است که در اینجا بهازای تحصیلی که میکنید، درآمد دارید؛ پس خیالتان راحت است. درآمدی که از راه تحصیل در اینجا بهدست میآورید، به این صورت است که میتوانید یک زندگی راحت و مستقل بگذرانید و حتی ماشین داشته باشید و راحت باشید. این اولین و مهمترین پارامتر است. در ایران، من میدیدم که کسانی فوقلیسانس خودشان را، مخصوصاً در رشتههای مهندسی، ادامه میدادند، به هر نحوی داشتند کار هم میکردند. پس کیفیت و تحصیلشان افت میکرد. دومین تفاوتی که من احساس کردم این است که خب در ایران امکانات لازم برای امکانات آزمایشگاهی مخصوص وجود ندارد، ولی اینجا از این بابت مشکلی وجود ندارد. یعنی شما میتوانید وسایل گرانقیمتی که شاید در ایران نمیتوانستند آماده بکنند، اینجا خیلی راحت و زیادتر داشته باشید. پارامتر سوم که برای من خیلی مهمتر بود، شما زمانی که ایدهی خاصی دارید، ایدهی جذابی دارید، خیلی راحت میتوانید این ایدهتان را به یک مدل بیزینسی تبدیل کنید و از آن یک شرکت دانشبنیان بیرون بیاورید. دانشگاه از شما خیلی حمایت میکند و تلاش میکند شما را به صنعت متصل کند و این خیلی مهم است. یعنی شما بعضی موقعها در دانشگاه میبینید که بعضی شرکتها حضور دارند و خب برای شما خیلی جذاب است. مثلاً شرکت هواوی در دانشگاهها هست. اینها در دانشگاه هستند و برای شما یک امکان خیلی خوب است و هم میتوانید با مهندسش در ارتباط باشید و هم بعد از فارغالتحصیلی راحتتر میتوانید به صنعت وصل شوید. اگر هم بخواهید خودتان شروع کنید و ایدهی خودتان را به یک بیزینس تبدیل کنید، دانشگاه خیلی حمایت میکند. یک مثال دیگر برایتان از دانشگاه واترلو بزنم؛ مثلاً شما زمانی که یک ایده دارید، فقط کافیه در سه دقیقه یک پیچ ایده را آماده کنید و این را ارائه کنید. اگر برنده شوید، به پنج نفر پنجهزار دلار میدهند. این شما را تشویق میکند. بهتان امکانات و کامپیوتر میدهند که ایدهی خودتان را رشد دهید و حتی بهتان مشاوره میدهند. بعد شما شروع میکنید و میدهید ایدهی خودتان را تست میکنند. اگر در مسابقهی بعدی برنده شوید، ۲۵هزار دلار بهتان میدهند. بعد دوباره ادامه پیدا میکند و اگر در ایدهی سوم برنده شوید، ۷۵هزار دلار بهتان میدهند. میخوام بهتان بگویم که ببینید چقدر فرایند کمککردن به شما برای اینکه بتولنید خود را رشد دهید و به صنعت متصل شوید واقعاً وجود دارد و خیلی هم آسان و راحت است. ولی در ایران من این را احساس نمیکردم که داشت، پروژههای صنعتیای بود که با شرکتهای بزرگی مثل مبنا انجام میدادیم، ولی خیلی کم بود و در دانشگاه خاصی بود و گروههای خاصی بودند و استاد خاصی بود.
به دانشگاهها برگردیم. حالا در دانشگاهی که خودتان هستید، دانشگاه چه خدماتی به دانشجوها ارائه میدهد؟
ببینید، زمانیکه شما وارد دانشگاه میشوید، اولین چیزی که بهتان میدهد بیمه است. این یکی از امکاناتی است که دانشگاه بهتان میدهد. در ایران این را نداشتیم. دومین چیزی که بهتان میدهد، هزینههایی برای زندگیتان است. البته اگر شما بخواهید خانهی خودتان را مستقل پیدا بکنید، خب هزینههایتان کمتر میشود و معمولاً خوابگاههای دانشگاه، چون در خود دانشگاه هستند، کمی هزینههایشان بیشتر است و گرانترند. شما میتوانید از دانشگاه فاصله بگیرید و با اتوبوس به دانشگاه بروید و برگردید. خب کمی هزینهها برایتان کمتر میشود و میتوانید پول ذخیره کنید. از امکانات دیگری که بخواهم بهتون بگویم، اینجا برعکس ایران چیزی به اسم سلف وجود ندارد که شما همه بروید و غذا بگیرید. اینجا جایی مثل رستوران هست، یعنی پول را به شما میدهند، خودتان هر جور دوست دارید خرج میکنید. چیزهای دیگر که دانشگاه به دانشجویان میدهد که من ازش استفاده کردم، باشگاه است. بعضی از دانشگاههای ایران هم داشتند. باشگاههای ورزشی و گروههای مختلف ورزشی دارد. دانشگاه وکیل دارد تا حتی اگر شما به مشکل بخورید استفاده بکنید. مشاورهای زیادی دارد، که اگر شما مشکلی داشته باشید، مشاوره میگیرید. مرکز خدمات درمانی دارد، که شما اگر مریض شدید میتوانید استفاده بکنیمد. دیگر فکر نمیکنم بیش از اینها چیزی بهتان بدهند.
درست است. هزینههای زندگی ازنظر خانه و غذا چقدر است؟
ببینید، شهر به شهر فرق میکند. شهرهای کوچک را من تجربه کردم، دربارهی آنجا بهتان میگویم. شما میتوانید از کسان دیگر هم بپرسید. من واترلو درس خواندم و تورنتو دارم کار میکنم. اولین و آخرین هزینهای که شما باید پرداخت کنید هزینهی اجارهی خانه است. در واترلو هزینه خیلی پایینتر است، ولی باز هم خیلی بستگی به نوع دیدگاه شما دارد. شما میتوانید خانهی خیلی مجللی در یک شهر کوچک بگیرید که از یک خانهی ساده در یک شهر بزرگ هم گرانتر باشد. ولی معمولاً تفاوتشان فقط در قسمت خانه و اجارهی خانه بود و یک مقدار هم اگر شما ماشین بخرید، روی مهر بیمهی ماشین شما فرق میکند. یعنی در شهرهای بزرگ بین ۵۰ الی ۱۰۰ دلار باید بیشتر برای هزینهی بیمه بدهیم. در غیر این صورت، بقیهی هزینههای خوراک تقریباً یکسان است. فکر میکنم اگر بخواهم بهتان عددی بگویم که داشته باشید... اگر بخواهید قاعدتاً اینجا تنها زندگی کنید، معمولاً باید در خانهای بروید که مشترک است و دو تا اتاق دارد و دو نفر هستید. ما بهش اتاقی میگوییم. هر اتاق فکر میکنم، اجارهاش بین ۵۰۰ تا ۷۰۰ دلار باشد. بستگی به جایش دارد. ولی اگر بخواهید کل خانه را بگیرید، قاعدتاً هزار تا ۱۲۰۰ دلار باید خودتان بدهید که معمولاً بچهها این کار را نمیکنند و دانشجوها خانههایشان را با هم مشترک میکنند و خب خیلی جالب است. اگر خانهی شما وسیله ندارد، باید وسیله بخرید؛ وسیلههایی مثل مبل و میز غذاخوری و اینها. این هم یک مقدار هزینهی اولیه بهتان وارد میکند و به دورههایی که شما میگذرانید بستگی دارد، اینکه دورهی مستر یا دورهی PhD باشد. بچهها در دورهی PhD خیلی راحت اینها را میخرند، چون معمولاً ممکن است تا پنج سال طول بکشد، ولی دورهی مستر ممکن است دو سال طول بکشد و بچهها هزینهی کمتری میکنند؛ سعی میکنند خانهای که وسیله دارد بگیرند. هزینهی خوراک شما باز هم بستگی دارد. معمولاً هزینههای غذا بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ دلار میشود. اگر بخواهید ماشین بگیرید، میتوانید خودتان ماشین بخرید. اگر قسطی بگیرید، بین ۳۵۰ تا ۵۰۰ دلار شاید پول ماشینتان شود. به نوع ماشین بستگی دارد. درمورد بیمهی عمر هم فکر میکنم اگر شهر کوچک باشد، بین ۲۰۰ تا ، اگر شهر بزرگ باشد تا ۳۰۰ دلار هم میشود. عددها معمولاً تقریبیاند.
از دانشگاه بگویید. ازلحاظ کیفیت آموزشی و تراز دانشگاه چطور است؟
دانشگاه واترلو جزء چهار دانشگاه خوب در حوزهی مهندسی هستهای کاناداست. دانشگاهی است که معمولاً اساتید شناختهشدهی خیلی خوبی دارد و من یادم است که کتاب یکسری از اساتیدی که اول اینجا بودهاند و بعد اساتید داور شدهاند میخواندم. برای رشتهای که من درس میخوانم، رشتهی برق، دانشگاه خیلی خوبی بود و اساتید واقعاً شناختهشدهای داشت. استادهایش هم واقعاً، برعکس چیزی که من همیشه گلایه میکردم که استادها خودشان را آپدیت نمیکنند، استادهای بهروزی داشت. فضای دانشگاهی فضای خیلی خوبی بود و من ازش راضی بودم. شاید تنها مشکل و دو تا مشکل اصلیای که من از واترلو بگویم، در کنار تمام مزایایی که داشت و در قسمت حمایت گفتم، از دوتا مشکلش یکی این است که در شرق کاناداست و خیلی سرد است. این مشکل آبوهوایی وجود دارد، که خب برای خیلی از دانشگاههای این سمت این مشکلات هست، حتی شرق آمریکا. نکتهی دوم اینکه شهر خیلی کوچکی است، یعنی دو تا شهر به هم چسبیدهاند و دو تا شهر با هم جمعیتشان بین ۳۰۰هزار نفر است. واترلو نفر جمعیت دارد که عمدتاً بر محوریت دانشجوها شکل گرفته است. امنیت این شهر بسیار بالاست. اگر شما ساعت ۲ شب هم به بیرون بروی، کسی با شما کاری ندارد، شما راحت قدم میزنید، دقیقاً ده دقیقهی بعد راحت، بدون هیچ مشکلی، به خانهی دوستت میرسی. کسانی که دوست دارند زندگی راحتی داشته باشند و فشار و استرس کمتری داشته باشند، میتوانند در واترلو باشند. از همه مهمتر، ویژگی مهمی که دانشگاه واترلو دارد، دانشگاه شناختهشده است، برای ایرانیها و اساتیدی که خیلیهایشان عمدتاً ایرانیاند و ایرانیها را خیلی خوب میشناسند. اینجا دانشگاه واترلو مراکز مختلفی برای ایرانیها دارد. حتی برای من عجیب بود که به دوستان دیگر هم میگفتند، گروههای مذهبی هم هستند، بچهها بهش جلسهی قرآنیها میگفتند. در این حالت هم هستند. یعنی دستههای عزاداری میآمد و نذری میدادند. من یادم میآید در یکسری مراسمها نزدیک ۵۰۰ تا ایرانی در دانشگاه میدیدم. میگفتم، برای بچهها عجیب بود.
خب اگر دوست داشتید در یک دانشگاه دیگر درس بخوانید، باز هم این دانشگاه را انتخاب میکردید، یا نه، انتخاب دیگری داشتید؟
سؤال خیلی پیچیدهای است. شاید من خیلی دوست داشتم جای دیگر درس بخوانم. دوست داشتم کالیفرنیا درس بخوانم. بهخاطر اینکه هرجا هستید، نیمهی خالی لیوان را میبینید. در عین حال که این دانشگاه واقعاً باعث پیشرفت من شد و من دوستش داشتم و خیلی خوب بود، ولی از هوا اصلاً راضی نبودم. هوای کالیفرنیا خیلی بهتر است و من آنجا را بیشتر دوست دارم. نکته این است که استاد من خیلی آدم خوبی نبود و در دورانی که داشتم تحصیل میکردم خیلی سختی کشیدم. بله، یک قسمت عمدهاش هم سر همین بود. استادم آدم خوبی نبود و دوست داشتم به جای دیگری بروم. اگر بخواهم به خودم توصیهای بکنم، میروم جای دیگر، درصورتیکه شاید شما از پنجاه نفر دیگر تو واترلو بپرسید، همه شاید بگویند که خیلی دوست داریم و خیلی خوب است و خیلی عالی است. ولی این یک مسئلهی کاملاً شخصی است. مثلاً بعضی موقعها برای شما هوا خوب نیست.
توصیهتان برای بچههایی که میخواهند اپلای کنند و وارد کانادا شوند، خصوصاً در رشتهی شما، چیست؟
ببینید، من باز هم میگویم، یک مسئلهی شخصی است که هر کس از دید خودش این نظر را میدهد. برای من هم اتفاق افتاد. من به بچههایی که به من پیام میدهند و نظر من را میخواهند، میگویم که استاد بسیار مهم است. استاد میتواند چهار سال دورهی PhD شما و دورهی دوسالهی مستر شما را کاملاً به بهشت و جهنم تبدیل کند. به چه دلیل؟ سادهاش را به شما بگویم فشاری که استاد در ایران روی شما داشت، در قسمت تحصیلی بود. شما هم اگر تحصیل میکردید یا نمیکردید، بالأخره میرفتید در دانشگاه دیگری تحصیل میکردید و فقط شاید مشکل سربازی وجود داشت و خیلی کار سختی نبود. من خیلیها را دیدهام که از دانشگاه بیرون میآمدند و کار میکردند، بهخاطر اینکه شما مقیم کشوری هستید که در آن بهدنیا آمدهاید، کشور خودت است. اما اینجا اساتید میدانند. من به بچهها هم میگفتم، بهش بردهداری مدرن میگویند، شما را میگیرند. اساتید اینجا خیلی دوست دارند ایرانی و چینی بگیرند. من در دورهی خودم کانادایی ندیدم. چرا اینها را بیشتر دوست دارند؟ بهخاطر اینکه در این کشور، مثلاً من خودم حس خودم را میگویم، اینجا من پایینترین سطح اقامتی کشور را داشتم که همان اجازهی تحصیل است و اجازهی تحصیل من به نظر استاد و دانشگاه وابسته بود. اگر استاد این اجازه را ازم میگرفت و دوباره به همان کشور برمیگشتم، استاد میتوانست آن پولی را که به شما میدهد قطع کند. استاد میتوانست اجازهی TA شدن را به شما بدهد یا ندهد. استاد من مثلاً وقتی نامه برایش میرفت که امضا بکند که در نتیجهاش فقط چند ساعت در هفته میخواستم وقت بگذارم و هزار دلار برایم بگیرند –بله، پولش خوب بود- ردش میکرد و من بعضی موقعها عصبانی میشدم. خب خیلی چیزها هست که به دست استاد است و راحت میتواند اذیتتان کند. ولی ساده هم میتوانم بگویم که استاد میتواند ترکیب داورهای شما را جوری بچیند که تا آخر این دوره شما فقط بلرزید. استاد من این کار را کرد و من خیلی استرس داشتم، خیلی استرس کشیدم، چون همهی اساتیدی که داشتم در ترکیب داوران، نامبروانهای جهان بودند و واقعاً برایم ترسناک بود. ولی میخواهم بگویم که استاد بسیار بسیار مهم است. شاید اشتباهی که همهی بچهها میکنند این است که به اسم دانشگاه توجه میکنند. شاید اسم خیلی از آن دانشگاهها را الآن بهتان بگویم، شما حتی نشنیده باشید؛ چون برای شما که در ایران هستید خیلی آشنا نباشد. شاید اولش بگویید دانشگاه تورنتو، دانشگاه واترلو و دانشگاه یوبیسی؛ یعنی بعضی از دانشگاههای اینجا محلیاند. الآن خیلیها نمیشناسند، ولی قبولش دارند. اگر استادتان خوب است، درگیر رنک دانشگاه نشوید، یعنی اگر میروید در تایمز نگاه میکنید، میبینید ۱۷۰ است، اصلاً مهم نیست. مهم این است که ببینید این دانشگاه در این محل در این ایالت کانادا شناختهشده هست یا نه. اگر شناختهشده هست و میدانید که خوب است، استادتان خوب است و استادتان به صنعت متصل است، خیلی خوب است. مثلاً اگر شما به یکی از سایتهایی که اینجا یکسری از بچهها استادتان را قضاوت کردهاند و برایش یکسری نظرات نوشتهاند بروید، میتوانید آنجا برودی عکس استاد را ببینید که درست بوده است. وقتی میگویند یک استاد ساده است و ساده میگیرد، واقعاً ساده میگیرد. مثلاً من وقتی برای استاد خودم رفتم دیدم، واقعاً بد بود و من هم واقعاً شوکه شده بودم. خیلی بهتر است استاد را که میخواهید انتخاب کنید و برایش اپلای کنید، اگر در گروه ایرانی میبینید و حس میکنید کسی هست که میتوانید ازش بپرسید، در گروهها معمولاً ایمیلش پیدا میشود. هر جا میتوانید با او ارتباط بگیرید و ازش بپرسید. مثلاً برای خود من پیش آمد که کسی بود که هندی بود و آمد ازم پرسید که میخوام با استاد کار بکنم و من واقعاً گفتم این کار را نکند، کرد و طی یک سال اخراج شد و خیلی هم فشار در آن دوره تحمل کرد. میتوانستم نظرات را بهتان بدهم که خیلی مفید باشد پس استاد هم دومین پارامتر است. ازنظر من شهر مهم است. که چه شهری و چه کشوری شما میخواهید زندگی بکنید، کانادا، آمریکا و غیره. این تعیین میکند که شما چه مقدار بودجه برای ادامهی تحصیل نیاز خواهید داشت و یکی هم برای شما مشخص میکند که آیا رشتهتان در این کشور مقبولیت دارد یا نه. برای بعضی از رشتهها در کانادا اصلاً شرایط وجود ندارد و بهسختی میشود کار پیدا کرد و به شما نمیدهند و ترجیح میدهند بهجای کانادایی، آمریکایی بگذارند که مثلاً صنعت بسیار قویتری دارد. فکر میکنم مسئلهی بعد از شهر مسئلهی پول است که خیلی مهم است. برای بعضیها ممکن است پول مکان اول را داشته باشند، مثلاً بعد از مدتی شما به چند تا دانشگاه میرسید که همهشان پول یکسانی میدهند و شما میبینید که کدام اوکی میشود. ولی خب پول هم خیلی مهم است. شما زمانی که بخواهید هنگام تحصیل در دانشگاه کار هم بکنید، مخصوصاً کارهایی که بعضاً لزوماً در رشتهی شما نیست، مثل مراقبت از امتحان، فکر نمیکنم چیزی به شما اضافه کند. ولی در عین حال شما مجبورید چندساعت بایستید و مراقب باشید؛ بهخاطر استاد یا بهخاطر اینکه شما پولتان کمتر است و فشار مالی بالاست. بهعلت اختلاف ریـال و دلار، فکر نمیکنم امکانپذیر باشد که شما بتوانید پولی را به اینجا منتقل کنید و اگر هم پولی را منتقل بکنید، برای چند ماه بیشتر جواب نمیدهد. نکات مهمتری که بعد هست، گروهی است که شما برایش کار میکنید، مثلاً بعضی استادها پروفسورند و میدانید که میخواهند تنیور شوند و نیاز به مقاله دارند و نیاز به چیزهای بیشتری دارند. برعکس، استادهایی هستند که پیرند و دارند بازنشسته میشوند. حواستان به اینها باشد. یکسری نکتهی دیگر برای مهاجرت و نوع اپلای کردن بستگی دارد که خودتان چقدر به ایرانیها علاقهمندید. من خودم خیلی دوست داشتم جایی باشم که ایرانیها باشند و خودم هم وقتی به تورنتو آمدم، میتوانستم جاهای مختلف زندگی کنم، ولی به منطقهی ایرانیها آمدم که راحتترم و دسترسی بیشتری به خیلی از چیزهایی که ایرانیها دارند دارم. دوست دارم که دوست ایرانی داشته باشم و میدانم که بعضیها تمایل ندارند و باید حواسشان باشد. چون بعضی از کشورها واقعاً تمایل ندارند و تعداد ایرانیها خیلی کم است. این پارامترها هستش، ولی مؤثرترینش استاد است. باز هم باتوجهبه تفکری که خودم دارم و تجربهی خیلی بدی که داشتم.
برای حرف آخر، چیزی هست که بخواهید بگویید و من نپرسیده باشم؟
بله. من چند خطی درمورد مهاجرت صحبت بکنم. چون الآن دلایل مهاجرتی که در ایران بهوجود آمده طوری است که حتی کسانی که زندگی خوبی دارند هم بهدنبال این هستند که بهنحوی از ایران فرار کنند؛ بهخاطر شرایط مالیای که در ایران بهوجود آمده است و بهدلیل احساس عدم آرامشی که در بچهها وجود دارد. ببینید مهاجرت واقعاً یک دکمه ریاستارت است. یعنی شما وقتی این دکمه را میزنید، همهی چیزهایی که در زندگیتان دارید صفر میشود. حالا شما باید ببینید که چه تصمیمی برای زندگیتان دارید و میخواهد شما را از نقطهی A به نقطهی A+ برساند. موجی که در ایران بهوجود آمده است، یک هیجانی است که شاید از اینجا بزنیم بیرون قطعاً شرایطمان بهتر میشود. این اصلاً درست نیست. شما وقتی بیرون میزنید، باید ببینید که خودتان فکر میکنید باید در این کشور چه کار کنید؛ چه کاری میتوانید در آینده در آنجا داشته باشید. لزوماً این نیست که من بیرون میزنم. فردا خودتان را در شهری مثل تورنتو تصور کنید. هر چیزی که میخواهید انتخاب کنید، از دلار و غیره، قیمت خیلی بالایی دارد. یکجوری بهنظر خودم حسابشده تصمیم بگیرند وقتی میخواهند مهاجرت کنند، هم همینطور. شما تصور این را داشته باش که اگر فقط سلف فاند میخواهید بیایید و بگویید که خدا اوضاع آنجا را درست میکند، فکر نمیکنم خیلی تصمیم عاقلانهای باشد؛ واقعاً نمیشود. بعضی موقعها عجیب است. نکتهی بعدی اینکه سن آدمها هم خیلی مهم است. گاهی اوقات، برای خودم هم پیش آمده، کسانی که سنین خیلی بالا دارند و تصمیم میگیرند «برویم آنجا PhD بگیریم، برویم آنجا درس بخوانیم و خودمان را جا بندازیم.» اما بازار کار کانادا با بازار کار ایران خیلی فرق میکند. براساس تجربهای که خودم دارم، بازار کار کانادا آدمی را میخواهد که واقعاً کار کند. یعنی هشت ساعت باید کار کند. وقتی در سنین پایین میآیید، میتوانید خودتان را تنظیم کنید. وقتی سنتان بالاست، باید ببینید که آیا واقعاً منی که یک ساعت روی سیستم دولتی کار میکردم، میتوانم اینجا هفت ساعت کار کنم؟ همیشه همینجوری نیست که شما وارد یک سیستم شوید و همهچیز برایتان آماده شود. شما میآیید در یک سیستم، در پایینترین سطح امکانات یک کشور قرار دارید، نه بیمه دارید، نه گواهینامه دارید، نه ماشین دارید، شاید خانهتان مشترک باشد، هیچچیز درمورد قوانین کانادا نمیدانید و خب این خودش خیلی بهتان فشار میآورد. اما مزایا را خودتان هم میدانید. وقتی وارد کشور میشوید، اگر تصمیمتان حسابشده و درست باشد، رفاه بهتری دارید، امکانات بیشتری دارید، شما میتوانید هر ایدهای را که دارید به یک مدل بیزینسی تبدیل کنید. درصورتیکه خودتان آدم توانمندی باشید. به خودتان ربط دارد. مزایا و معایبی دارد. بهنظرم هر کسی باید خودش یک چکلیست برای خودش درست کند و شروع کند اینها را دانهبهدانه تیک بزند. کسانی که خانوادهاند و میخواهند زندگی خانوادگی داشته باشند و با حقوق دانشجویی زندگی را بچرخانند، یک مقدار سختی دارد. آن را باید همه درست کنند و این تصور را نداشته باشند که وقتی به اینجا میآیند، همهچیز درست میشود. اصلاً اینطور نیست. من میدانم کسانی بودهاند که سه سال و چهار سال در یک سیستم بودهاند و هنوز نتوانستهاند جا بیفتند. ولی خب، کسانی هم بودهاند که در کمتر از یک سال خودشان را جا انداختهاند. به رشتهای که میخوانید، سنی که دارید و مهارتهای فردی و شانس بستگی دارد. اصلاً نمیشود پارامتر شانس را از همهی اینها حذف کرد. یکهو یکی میآید بهتان پیشنهاد کاری خوبی میدهد و زندگیتان متحول میشود. ولی گاهی اوقات میآیید و چهار سال منتظر میمانید و کسی پیشنهاد کار نمیدهد و برایتان سختتر است. دیگر خوب نمیتوانید با عرف جامعه هم حرکت کنید و هزینههایی که برای خرید خوراک هست پانصد دلار است که دهمیلیون تومان میشود. شما از کشوری فرار کردهاید که هزینههای خوراک چهارمیلیون بوده است. از آنجا به اینجا آمدید. تازه اگر لول متوسط را بخواهیم بگیریم، خب برایتان قطعاً سختتر است. برای همین به بچهها و کسانی که حتی مهاجرت کاری میکنند توصیه میکنم که اصطلاحاً زمانی مهاجرت کنند که احساس کنند پیشرفت میکنند و خیلی از جوانب را درنظر میگیرند. و پیشنهاد میکنم از افراد دیگری که رفتهاند و مثلاً همسنوسال خودشان بودهاند نظر بپرسند و بدانند که آنها نظرشان چیست. اگر از ده نفر نظر بپرسید، نتیجهی خیلی مثبتی خواهید داشت و این خیلی مهم است.
واقعاً با حرفهایتان موافقم. مرسی که وقت گذاشتید. خیلی صحبتهای مفیدی بود و من بهشخصه استفاده کردم و قطعاً دوستان هم استفاده خواهند کرد. اگر حرفی دارید، بگویید. اگر نه، من از شما خداحافظی میکنم.
دست شما درد نکند. امیدوارم که برای بچهها مفید بوده باشد.
درباره تبدیل ویزای تحصیلی به کاری در کانادا بیشتر بدانید:
سایر گفتگوها
آرمان بنارویی
تجربیـات پذیـرش کارشنـاسی ارشد در کـانـادا
مهدی
تجربـه تحصیل و کار در کانادا
آرش زرگر
تجربه تحصیل مهندسی مکانیک در کانادا
شمیم رئیسی
تجربه اپلای تحصیلی کانادا در دوران کرونا
آرش عسگری
تجربه پذیرش تحصیلی کانادا
سعیده بیگدلو
تجربه فرصت مطالعاتی در کانادا
امین
تجربه تحصیل مهنــدسی بــرق در کانــادا
میلاد
تجربیـات تحصیل در دانشگاه یورک کـانـادا
میترا افسری
تجربه بانوی موفق و کارآفرین ایرانی در کانادا
حسین ایزدی
تجربه تحصیـل مهنـدسی نفت در کانـادا
مبینا مبارکی
تجربه تحصیل در دانشگاه یو بی سی کانادا
ملیکه احقاقی
تجربه تحصیل دیتا ساینس در کانــادا
زهرا
تجربه تحصیل روانشناسی در کانــادا
مهدی هوشمندی
تجربه تحصیل نوروسایـنس در کانـادا
مژده مهدی زاده
تجربه تحصیل فارماکولوژی در کانــادا
حمید تالی
تجربه تحصیل مهندسی شیمی در کانــادا
نرگس حیدری
تجربه تحصیل در دانشگاه واترلو
شادی
تجربه تحصیل در دانشگاه مک مستر
محمدرضا زمانی
تجربه تحصیل در دانشگاه ویکتوریا
علی برجیان
تجربه تحصیل رشته حقوق در کانادا
سولا اکبریه
تجربه تحصیل MBA در کانادا
علیرضا صبوخی
تجربه تحصیل در دانشگاه کنکوردیا
حمید
تجربه کار کارگردانی انیمیشن در کانادا
رضا
تجربه تحصیل در دانشگاه کانادا وست
لیلی قاضی زاده
تجربه تحصیل مهندسی پزشکی در کانادا
امیررضا عظیمی
تجربه تحصیل در دانشگاه ای تی اس مونترال
فرزاد نیکزاد
تجربه تحصیل پرستاری در کانادا
محمود